“دکترین شوک: ظهور سرمایه­داری فاجعه”؛ نئومی کلاین؛ مترجمان: مهرداد (خلیل) شهابی، میرمحمود نبوی؛ تهران؛ کتاب آمه؛ ۱۳۸۹

خانم نئومی کلاین، روزنامه ­نگار و پژوهشگر آمریکایی، از جمله مخالفان سرسخت نئولیبرالیسم است که سعی کرده تا با استفاده از قلم توانمند خود، سهمی در این افشاگری داشته باشد. کلاین که در عرصه روزنامه ­نگاری، نویسندگی و ساختن فیلم جوایزی بسیار را نصیب خود کرده است، در یکی از آثار اخیر خود به نام “دکترین شوک: ظهور سرمایه­داری فاجعه” به تبیین ابعاد نهان این جریان می­ پردازد. کتاب دکترین شوک عرصه فجایع و ستم­هایی است که طرفداران نئولیبرالیسم در چند دهه اخیر بر ملل مختلف جهت تامین منافع خود تحمیل کردند. در این کتاب کلاین به زیبایی به شرح آزمایشگاه­های مختلف نئولیبرالیسم در اقصی نقاط جهان می­پردازد و نشان می­دهد که چگونه آموزه­های فریدمن با ابزار ایجاد بحران، شوک، کودتا و زور در جوامع مختلف قربانی می­گیرد. قربانیانی که جز فقر، بیکاری چیز دیگری عایدشان نمی­شود.

تئوریسین مکتب اقتصادی شیکاگو میلتون فریدمن پیش‌بینی می‌کرد که سرعت، ناگهانی بودن و گستره دگرگونی‌های اقتصادی واکنش‌هایی روانی را میان مردم برخواهد انگیخت که تعدیلات اقتصادی را تسهیل خواهد کرد.او برای این راهکارِ دردناک عبارتِ «شوک‌درمانی اقتصادی» را ابداع کرد که بر مبنای تثلیثی جادویی پیش می رود:: حذف حوزه عمومی/ دولتی؛  آزادی عمل کاملِ شرکت‌ها؛ و کاهش شدید هزینه خدمات رفاهی و اجتماعی دولت تا جایی که از دولت جز اسکلتی باقی نماند.

بعضی حکومت‌ها در تحمیل برنامه‌های فراگیرِ بازار آزاد همواره روش «شوک‌درمانی» را به کار بردند ،آنهم با ابتکاراتی خواندنی. در این روش بنگاه‌ها و شرکت‌های بزرگ با استفاده از قدرت سیاسی و سیاست‌مداران وابسته به خود، با انجام طرحی برنامه ریزی شده و با تمهیداتی ویژه تغییرات رادیکال اقتصادی و سیاسی را اعمال می کنند و البته در این میان افرادی که با این موج، به مقابله بر‌خیزند با پلیس، ارتش، زندان و بازجوئی روبرو و سرکوب می‌شوند

 “دکترین شوک: ظهور سرمایه‌داری فاجعه” کتابی است نوشته نائومی کلاین روزنامه نگار و فعال سیاسی کانادایی که در آن در یک بررسی تاریخی  کارنامه شیوه سرمایه‌داریِ «مکتب اقتصادی شیکاگو»این بلشویکهای تندرو نظام بازار آزاد ورق می خورد،بلشویکهایی که از طنز روزگار این بار به جای برنامه ریزی حداکثری اقتصادی بی برنامگی را در دستور کار خود دارند.

کلاین به دقت رهاوردهای سیاست های اقتصادی بروبچه های شیکاگو این شاگردان میلتون فریدمن را در کشورهایی مثل شیلی پینوشه، روسیه یلتسین، آمریکای پساکاترینا و عراق پساجنگ دنبال کرده و آن را سرمایه داری بنیادگرایی توصیف می کند که همچون کمونیسم اقتدارگرا و سایر ایدئولوژی‌های خطرناک مشتاق خلوصی دست‌نیافتنی و لوح سپیدِ نانوشته‌ای است تا، بر روی آن، جامعه نمونه و نوین خود را که با مهندسیِ اجتماعی شکل می‌دهد بنا کند.     این میلِ از نگاه کلاین دقیقاً این امر را تبیین می‌کند که چرا نظریه پردازان بازاراین “آرتیستهای واقعی دنیا” این‌قدر به بحران‌ها و فجایع گرایش دارند و موقعیت‌های عادی و غیرمصیبت‌بار با جاه‌طلبی‌هایشان ناسازگار است و به مذاقشان خوش نمی‌آید .

پس از جنگ،سیلهای مرگبار،توفانهای ویرانگر ،وکودتاهای خشن است که  سروکله شوک درمانها پیدا می شود،زیرا فقط در این لحظات است که به قول کلاین ،مردم، با آن عادات تغییرناپذیر و خواست‌های مصرّانه‌شان، از سر راه برداشته می‌شوند و دموکراسی عملاً غیرممکن به نظر می‌رسد

 در اولین گام این بررسی تاریخی، کلاین به سراغ نمونه شیلی می رود که در آن طی یک سال و نیمِ نخست، ژنرال پینوشه عیناً از قواعد «مکتب اقتصادی شیکاگو» پیروی کرد. پینوشه برخی از شرکت‌های دولتی ( از جمله چندین بانک)، ولی نه همه آنها، را خصوصی‌ کرد؛ انواع جدیدی از فعالیت‌های مالیِ سوداگرانه زیان‌بار به حال جامعه را مجاز دانست؛ مرزها را به طور کامل به روی واردات گشود و موانع تجاری را که درازمدتی حامی تولیدکنندگان صنعتی شیلی بود از میان برداشت؛ و ــ به استثنای هزینه‌های نظامی، که به میزان قابل توجهی افزایش یافت ــ بودجه خدمات رفاهی و اجتماعیِ دولت را ده درصد کاهش داد. او همچنین کنترل دولت بر قیمت‌ها را لغو کرد.

«بر و بچه‌های شیکاگو»، با اعتماد به نفس، به پینوشه اطمینان خاطر داده بودند که اگر دخالت دولت در همه این زمینه‌ها را سریع و یکباره قطع کند، قوانینِ به‌اصطلاح «طبیعیِ» اقتصاد تعادلشان را باز خواهند یافت، و تورم ــ که آن را نوعی تب اقتصادی می‌دیدند که حاکی از وجود اندام‌واره‌هایی   ناسالم در بازار است ــ به‌گونه‌ای سحرآمیز فروکش خواهد کرد.

اما آنان در اشتباه بودند. در سال ۱۹۷۴، به رغم قطعِ یکباره دخالت‌های دولت در بازار، تورم به ۳۷۵ درصد رسید ــ که بالاترین نرخ تورم در جهان و تقریباً دوبرابرِ بالاترین نرخ تورم در دوران زمامداری آلنده بود.

آزمایش «تجارت آزادِ» پینوشه کشور را از واردات ارزان‌قیمت لبریز کرده بود، کارگران شیلیایی از کار بیکار و واحدهای اقتصادیِ محلی یکی پس از دیگری بسته می‌شدند، زیرا قادر به رقابت با کالاهای ارزان‌قیمت وارداتی نبودند. میزان بیکاری رکورد شکست و گرسنگی پدیده‌ای فراگیر شد.

اقتصاد شیلی در سال ۱۹۸۲ فرو پاشید: میزان بدهی‌های شیلی به حد انفجار رسید، اقتصاد یک‌بار دیگر با تورم لگام‌گسیخته رو به رو شد و میزان بیکاری به ۳۰ درصد رسید ــ ده برابر بیشتر از میزان بیکاری در زمان آلنده.

در چنین شرایطی تنها چیزی که در اوایل دهه ۱۹۸۰ مانع از سقوط کامل اقتصاد شیلی شد به گفته کلاین این بود که پینوشه هیچ‌گاه کودلکو  (شرکت دولتی مس، که آلنده آن را ملی اعلام کرد ) را مشمول خصوصی‌سازی قرار نداد. همان یک شرکت به تنهایی ۸۵ درصد درآمد صادراتی شیلی را تأمین می‌کرد. در نتیجه، هنگامی که حباب مالی ترکید، دولت هنوز منبع ثابتی برای تأمین وجوه مالیِ مورد نیاز در اختیار داشت.

بنابراین شیلیِ تحت حکومت پینوشه و «بر و بچه‌های شیکاگو» یک کشور سرمایه‌داری با مشخصه‌های بازارِ آزاد نبود، بلکه شیلی در آن دوران به تعبیر کلاین کشوری صنف‌گرا  به سبک صنف‌گرایی  مدل موسولینی (پیشوای جنبش فاشیسم ایتالیا در زمان جنگ جهانی دوم) بود: اتحادی بین یک حکومت پلیسی و شرکت‌های بزرگ (و برخوردار از حمایت‌های دوجانبه آنان) که، با تلفیق نیروهایشان، جنگی همه‌جانبه را علیه بخش سوم قدرت ــ یعنی کارگران ــ به راه انداختند و، به این طریق، شدیداً سهم خود از ثروت ملی را افزایش دادند ،فرایندی که بر و بچه‌های شیکاگو آنرا «معجزه»ی اقتصادی شیلی خواندند.

 اما بررسی ها سخن از فلاکت بسیار مردمان دارند: سال ۱۹۸۸، که اقتصاد نهایتاً تثبیت شده و سریعاً در حال رشد بود، ۴۵ درصد جمعیت شیلی به زیر خط فقر در غلتیده بود و این درحالی بود که بالاترین دهک جامعه به لحاظ ثروت شاهد افزایش درآمدی به میزان ۸۳ درصد بود.

 در سال ۲۰۰۷، نیز بنابر آمار، شیلی همچنان یکی از نابرابرترین جوامع جهان بود ــ از میان ۱۲۳ کشوری که سازمان ملل متحد نابرابری را در آنها رصد می‌کند، شیلی در رده ۱۱۶ قرار داشت که آن را در مقام هشتمین کشورِ فهرست مزبور از لحاظ شدت نابرابری‌ها قرار می‌دهد.

کارنامه شوک درمانی در شیلی یعنی مکیدن ثروت و تزریق آن در دهک‌های بالای جامعه و به ورطه نیستی کشاندن بخش بزرگی از طبقه متوسط در اثر شوک‌های وارده فاجعه ای است که گویا قربانیان دیگری هم داشت.

مطالعه کلاین بیانگر این است که در اوروگوئه نیز وضع به همین منوال بود: نظامیان در سال ۱۹۷۳ کودتا کرده بودند و سال بعد تصمیم گرفتند که در مسیر «مکتب اقتصادی شیکاگو» گام بردارند. به سبب ناکافی بودن تعداد فارغ‌التحصیلان اوروگوئه‌ایِ دانشگاه شیکاگو، ژنرال‌ها از آرنولد هاربینگر و لَری سیاستاد استادان اقتصاد دانشگاه شیکاگو و تیمشان، که شامل دانش‌آموختگان دانشگاه مزبور از کشورهای آرژانتین، شیلی و برزیل بود، برای اصلاح نظام مالیاتی و خط‌مشی بازرگانی اوروگوئه دعوت به عمل آوردند. تأثیرات این اقدامات بر جامعه ی سابقاً مساوات طلبِ اوروگوئه بی‌درنگ عیان شد: دستمزدهای واقعی به میزان ۲۸ درصد کاهش یافت، و برای نخستین‌بار جماعتِ زباله‌گردها در خیابان‌های مونته ویدئو   ظاهر شد.

  شیلی تحت حاکمیت «مکتب اقتصادی شیکاگو» به عقیده کلاین تصویری موجز از آینده اقتصاد جهانی بود، الگویی که قرار بود بارها و بارها تکرار شود، از روسیه گرفته تا آفریقای جنوبی، ازآرژانتین تا عراق :یعنی یک حباب شهریِ شکل گرفته از سوداگری‌های جنون‌آمیز و شیوه‌های مشکوکِ حسابداری که به آتشِ سودهای کلان و مصرف‌گراییِ جنون‌آمیز دامن می‌زند، کارخانه‌های متروک و زیرساخت‌های در حالِ فرسودگیِ باقی‌مانده از دوران گذشته پیرامون آن حباب شهری را می‌گیرد؛ تقریباً نیمی از جمعیت کلاً از اقتصاد کنار نهاده می‌شوند؛ فسادِ خارج از کنترل و حاکمیتِ روابط به جای ضوابط؛ تعطیلی بنگاه‌های اقتصادی کوچک و متوسطِ تحت مالکیت سرمایه‌داران ملی؛ انتقال وسیع ثروت از بخش عمومی به بخش خصوصی؛ و به دنبال آن، بار کردن بدهی‌های فوق‌العاده هنگفتِ بخش خصوصی برگرُده بخش عمومی.

   نائومی کلاین با محکوم کردن کارنامه بلشویکهای تندرو بازار ، نسخه «شوک‌درمانی اقتصادی»آنها را رد و تصریح می کند یک بازار آزادِ بخش تولیداتِ مصرفی می‌تواند با بهداشت و درمان دولتی، با مدارس دولتی، و با بخش بزرگی از اقتصاد ــ مثل یک شرکت ملی نفت ــ که در دست دولت است همزیستی داشته باشد.در چنین اقتصادی، امکان‌پذیر است که شرکت‌ها ملزم شوند که دستمزدهای معقولی بپردازند، به حق کارگران برای تشکیل اتحادیه‌ها احترام گذارند، و دولت با کسر مالیات از ثروت، به بازتوزیع ثروت بپردازد تا نابرابری‌هایی که مشخصه دولتِ شرکت محور است کاهش یابد.

کلاین از تجربه های خوب و نوین تشکلهای مردمی میگوید که برای مثال در نئواورلئان با سامان دادن تعاونی های کشاورزی و تولیدی دست به کار شده اند،جنبشهای مردمی که از خرابه‌ها آغاز می‌کنند، از ویرانه‌هایی که هنوز دور و برشان مشهود است. این طرح‌های مردمی ما را به راهی به‌دور از انواع بنیادگرایی‌ها رهنمون می‌شوند. مردان و زنانی که ریشه در جوامع محل زیست خود دارند و فقط در سخت‌کوشی و عرصه عمل رادیکالند، خود را در جایگاه مردمانی می‌بینند که تنها اهل کار و بازسازی‌اند. آنچه را که هست می‌گیرند و رفع عیب می‌کنند، مستحکم می‌کنند و سپس بهتر و با مساوات بیشتر در اختیار قرار می‌دهند.

سعی می شود در ادامه کتاب کلاین در سه سه سطح مورد بررسی قرار گیرد

۱-    معرفی نئولیبرالیسم

دانشگاه شیکاگو مهد پرورش دانش ­آموختگان بسیاری به رهبری میلتون فریدمن است که داعیه سردمداری جریانی نو در جهان را با خود یدک می­کشد: مکتب شیکاگو یا همان نئولیبرالیسم. این نهاد صرفا یک دانشکده نیست؛ بلکه یک جریان فکری است. مکتب مذکور مولود ذهنی حلقه­ای از دانشگاهیان محافظه کار بود _ معروف به بروبچه­های شیکاگو _ که ایده­هایشان را مانند سدی در برابر تفکر غالب «دولتگرا»ی روز به کار می­گرفتند.(ص۸۴) این جریان فکری از اواخر دهه ۷۰ جانی دوباره گرفت. مکتب شیکاگو یا همان نئولیبرالیسم علی­رغم فرازونشیب­های زیاد خود در چند دهه اخیر بعد از عبور از آمریکای لاتین، آفریقا، اروپا و آسیا بالاخره به زادگاه اصلی خود یعنی آمریکا بازگشت و در دوران ریاست­جمهوری بوش در بوته­ی آزمایش قرار گرفت.

آنچه نئولیبرال­ها به آن معتقدند همان آموزه­های لیبرالی است که منطبق بر نظریه آدام اسمیت استوار است. دخالت حداقلی دولت و بازار آزاد سیاست­های اصلی این جریان فکری است که چشم امید به دست نامرئی بازار دارند. این شکل نوظهور سه خط مشی دارد:۱- حذف حوزه عمومی/دولتی ۲- آزادی عمل کامل شرکت­ها ۳- کاهش شدید هزینه خدمات رفاهی و اجتماعی دولت به حدی که  فقط اسکلتی از دولت باقی بماند.(ص۳۵)

ئولیبرال ها در اوایل عمر خود به رهبری اقتصادی فریدمن و رهبری سیاسی ریگان و تاچر به سختی مورد پذیرش عام قرار گرفتند. ولی به تدریج با اعمال زور و فشار بر دولت­ها و سیاست­مداران توانستند در بسیاری از کشورهای توسعه ­یافته و در حال توسعه نفوذ کنند. مسلما این جریان هم هم­چون بسیاری از جریان­های فکری با مخالفانی همراه بوده است. در این سال­ها بسیاری تلاش کرده­اند تا ابعاد و لایه­های درونی­تر این جریان را بشکافند و روشن­گری کنند. چرا که ایشان بر این عقیده بودند که جریان نئولیبرالیسم، در یک نگاه افراطی به دنبال حداکثر­کردن سود سرمایه­داران بزرگ جهانی است که ارتباط تنگاتنگی با سیاست­مداران دارند.

۲-    نقش بحران‌های اقتصادی در پیشبرد عقاید نئولیبرالیسم

کلاین معتقد است مکتب نئولیبرالیسم در طول حیات خود همواره در کمین بحران ­ها نشسته است تا با سوءاستفاده از آنان اقدام به مهندسی مجدد اجتماع یا “انقلاب­های اقتصادی” کند. به عبارت دیگر کلاین “بحران” را اصلی­ترین بستر برای پیاده­کردن تفکر نئولیبرالی می­داند. او معتقد است بحرانی فرا می­رسد، هول و هراس جامعه را در برمی­گیرد و نظریه­پردازان راست­گرا با رخنه­کردن در خلأ اجتماعیِ ناشی از بحران و جوّ ترس و نگرانی، دست به کار می­شوند و به نفع شرکت­های بزرگ، به مهندسی جوامعِ بحران­زده می­ پردازند. این شگردی است که خانم کلاین آن را “سرمایه­داری فاجعه” می­نامد.(ص۹)

عنوان “دکترین شوک” گویا همین مطلب است. در واقع شوک حاصل از فاجعه در جامعه از جمله کودتا، حمله تروریستی، فروپاشی بازار، جنگ، سونامی، یا توفان، هم­چون پتکی است که بر سر مردم و جامعه زده می­شود و انسان­ها را به اغماء می­برد. در چنین شرایطی است که گرگ صفتان نئولیبرالیسم کارشان شروع می­شود. درست مثل زندانی وحشت­زده­ای که نام رفقایش را لو می­دهد و از باورهایش روی­گردان می­شود، جوامع شوکه­شده نیز غالباً از چیزهایی که در حالت عادی سرسختانه از آنها محافظت می­کردند دست برمی­دارند.(ص۱۰)

فریدمن و هم ­قطارانش که کلاین وی را “پیر اعظم جنبش خواهانِ «سرمایه ­داری بی­قید و شرط» می­نامد(ص۱۹)، “بحران و فرصت” را دو روی یک سکه می­دانند و در شرایطی که همگان بر اثر شوک در بهت می­باشند، آنان با هوشیاری و سوءاستفاده از حالات روانی حاکم بر جامعه به بازسازی مناسبات اقتصادی و اجتماعی جامعه به نفع اقلیت خاص می­پردازند. کلاین در تشریح ایده ­ی فریدمن به شهر سیل­زده نیواورلیان اشاره می­کند و می­نویسد:” فریدمن معتقد بود که به جای هزینه ­کردن بخشی از میلیاردها دلار پول بازسازی برای ساخت مجدد و بهبود نظام موجود مدارس دولتی نیواورلیان، دولت کوپن ­هایی در اختیار خانواده قرار دهد که بتوانند آنها را در نهادهای آموزشی بخش خصوصی، که بسیارشان انتفاعی اند و از دولت یارانه دریافت خواهند کرد، خرج کنند.”(ص۱۹)

در واقع بحران­ها فرصت خوبی برای ورود بخش خصوصی خاص به عرصه اقتصاد هستند، بخش خصوصی که منافع­شان با سیاست­مداران و دولت­مردان در هم­تنیده است: “نشستن در انتظار بحرانی عمده؛ سپس به حراج نهادن و فروش اجزای دولت به بازیگران بخش خصوصی و دائمی­کردن اصلاحات با سرعت هر چه تمام­تر.”(ص۲۱) این یادگاری فریدمن بیان دیگری از توصیه ماکیاولی است که “صدمات را باید سریع و ضربتی وارد کرد.”(ص۲۲)

البته همواره این رویدادهای تکان­ دهنده لزوما آشکارا خشونت­بار نبوده است: بحران بدهی دهه ۱۹۸۰ در آمریکای لاتین و آفریقا؛ بحران­های مالی سال­های ۹۸-۱۹۹۷ در آسیا. فریدمن در مدت سه دهه با استفاده از روش شوک درمانی در سایر کشورها آموزه­های خود را مورد آزمایش قرار داد و سرانجام در یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ این فرصت را یافت تا ایدئولوژی­اش به زادگاه خود یعنی آمریکا بازگردد. کشف ارتباط بین سودهای کلان شرکت­ها و فجایع بزرگ انگیزه اصلی تحقیقات و مطالعات کلاین در مورد دکترین شوک است. برای کلاین اعمال سیاست­هایی از طریق اعمال فشار در سازمان­های بین­المللی هم­چون “سازمان تجارت جهانی” و تحمیل شروط اعطای وام­های “صندوق بین­المللی پول” در جهت تحمیل سیاست آزادسازی بازارها سوال برانگیز است. برخلاف گذشته صندوق بین­المللی پول با توجیه، سه خواست اصلی خود: یعنی خصوصی­سازی، حذف مقررات دولتی و کاهش شدید هزینه­های خدماتی و اجتماعی دولت – که همواره با مخالفت شهروندان مواجه می­شود- را بر کشورها تحمیل می­کند، اینک همین خواسته­ها را از طریق زور بر مردم تحمیل می­شود.

وی با مطالعه مدل بازار و نحوه اشاعه آن در جهان، دریافت که “این سرمایه­داری بنیادگرا برای پیش­تاختن همواره نیازمند فجایع بوده است”.(ص۲۶) وی به این نتیجه می­رسد که مدل اقتصادی فریدمن تحت شرایط دموکراتیک به صورت نیم­بند ممکن است تحمیل شود، ولی پیاده­کردن این مدل به طور کامل و به شکل مورد نظر، نیازمند شرایط استبدادی است. (ص۲۸) مصداق بارز این مدعا حوادث یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ است که دولت بوش به هراس پس از آن متوسل شد تا نه فقط جنگ (کذایی) با تروریسم را راه بیاندازد؛ بلکه طرحی کاملا سودآور و صنعت در حال شکوفایی جدیدی را برای اقتصاد آمریکا تضمین کند.

در این جنگ جهانی شرکت­های بخش خصوصی آمریکا عاملان پیشبرد آنند. جنگی که هزینه این شرکت­ها از محل منابع عمومی و از مالیات ­دهندگان آمریکایی تامین می­شود. در “مجموعه سرمایه ­داری فاجعه” دولت بوش بسیاری از وظایف عمومی دولت از جمله تامین امنیت، خدمات درمانی و بهداشتی را به بخش خصوصی واگذار کرد:”عملا دولت را خصوصی ­سازی کرد.”(ص۳۱) علاوه بر جنگ­ها عرصه کمک ­رسانی انسان­ دوستانه و بازسازی یکی دیگر از صنایع “مجموعه سرمای ه­داری فاجعه” است که به الگوی جدید جهانی تبدیل شده است. مسلما بعد از هر حادثه طبیعی هم­چون سیل و توفان، شرکت­های بزرگ فراملی که خود را در پس ویرانه­ ها مخفی کرده­اند از راه می­رسند و با ژستی انسان ­دوستانه و با حمایت دولت ­های نئولیبرالی به بازسازی مجدد ویرانه­ها مشغول می­شوند.

۳-    القای شوک

کلاین در تبیین نظام سرمایه ­داری فاجعه که به نابودی مرز بین “دولت بزرگ” و “موسسات اقتصادی بزرگ” منجر شده است، نه از واژه لیبرال و نه محافظه­کار و نه سرمایه­ دار استفاده نمی­کند بلکه واژه “شرکت­ محور” را به عاریت می­گیرد. نظام شرکت ­محوری که به دنبال انتقال ثروت کلان همگانی به بخش خصوصی به همراه بدهی­های زیاد برای کشور است. نظامی که شکاف رو به افزایش بین ثروتمندان و فقیران و ملی ­گرایی ستیزه ­جویانه­ای که توجیه­ کننده هزینه ­های پایان نیافتنی امور امنیتی است، در آن مشهود است.

مجموعه سرمایه ­داری فاجعه با القای شوک به جوامع منافع خود را پیگیری می­کند. دقیقا همان روندی که در شکنجه اتفاق می­افتد. هدف از شکنجه ایجاد نوعی توفان شدید ذهنی است. در شکنجه افراد به لحاظ روحی و روانی به قدری وحشت ­زده می­شوند که قادر نیستند منطقی فکر و از منافع خود دفاع کنند. پس از شنکجه فاصله­ای زمانی فوق ­العاده ­ای وجود دارد که فرصت بسیار مناسبی برای شنکجه­ کننده است. در این فرصت فرد زندانی دچار نوعی تعلیق بین زندگی و مرگ است که به نوعی یک شوک یا فلج روانی است. در چنین شرایطی فرد آماده تسلیم ­شدن، تبعیت و سازش است. کلاین به ارتباط بین ابداعات جدید شکنجه در آمریکا توسط دکتر کامرون و الگو برداری از این نوع جدید شکنجه با نوع رفتار سرمایه ­داری فاجعه اشاره می­کند.

دکتر کامرون باور داشت که می­توان با وارد آوردن یک رشته شوک به مغز انسان، ذهن­های معیوب را تهی کند واز هر چیز بزداید و سپس بر آن لوح پاک نانوشته شخصیت­هایی نوین را از نو بسازد.(ص۵۴) وی با استفاده از شوک­های الکتریکی پی درپی «قالب­شکنی ذهنی» می­کرد. دکترین شوک نیز همین­گونه عمل می­کند. هرگونه فاجعه ­ای، جامعه را دچار شوک می­کند. در این حالت افراد در شرایط اغما قرار می­گیرند که رفتارها و باورهای حال خود را ممکن است فراموش کنند و یا هیچ مقاومتی در قبال تغییر آن از خود نشان ندهند. این­جا دقیقا همان­ فرصت فوق ­العاده ­ای است شکنجه ­گران اقتصادی به دست­ می­آورند تا با استفاده از آن سیاست­های اقتصادی خود را بر جوامع تحمیل کنند؛ دقیقا همان­طور موزیک کرکننده و ضربات درون سلول بازجویی زندانی را سست و تسلیم می­کند.

رویای فریدمن نیز قالب­شکنی جوامع و بازگرداندن آنها به یک وضعیت سرمایه­داری ناب فارغ از هرگونه مزاحمت­هایی هم­چون مقررات دولتی، موانع تجاری بود. وی هم­چون کامرون معتقد بود که اقتصاد نیازمند شوک­های عامدانه­­ای است تا بتواند انحراف موجود در آن را از بین ببرد. لذا وی به سیاست­مداران جسور رویکرد شوک درمانی خود را تجویز می­کرد.

کلاین در کتاب خود نشان می­دهد که سرمایه ­داری بنیادگرا نوزادی است که قابله­اش بی­رحمانه ­ترین شکل­ های قهر و اجبار بوده و ضربات این قهر و اجبار بر جامعه سیاسی و نیز بر تعداد بی­شماری از افراد جامعه وارد آمده است و تاریخچه بازار آزاد معاصر متاثر از شوک­ه ای بسیاری بوده است.(ص۴۱) البته کلاین فقط مخالف با سرمایه ­داری فاجعه است. به عبارت دیگر معتقد است که همه اشکال نظام بازار ک۴آزاد ذاتاً خشونت­ بار نیستند. وی وجود یک اقتصاد مبتنی بر بازار را محتمل می­داند که بتواند در کنار حضور دولت در حوزه­های عمومی همچون بهداشت و تامین اجتماعی هم­زیستی داشته باشد.

۴-    جمع‌بندی

شاید بتوان طرز فکر کلاین را همان اندیشه ­های کینز نامید چرا که در کتاب خود می­نویسد:”کینز بعد از «رکود بزرگ» نوعی از اقتصاد مختلط و تابع نظم و مقررات را پیشنهاد کرد که موجب اتخاذ سیاست­های اقتصادی موسوم به «اصلاحات نوین» در آمریکا و دگرگونی ­هایی نظیر آن در اطراف و اکناف جهان گردید. این سیاست­ها سیستمی متشکل از مجموعه مصالحه­ها، کنترل­ها و موازنه­ ها بود که جنبش ضدانقلاب فریدمن برای برچیدن آن در کشوری پس از کشور دیگر علم شد.”(ص۴۴) لذا آنچه که کالین معتقد است اقتصاد مختلطی است دولت و بخش خصوصی حضور پررنگی دارند. وی در کتاب خود به تفضیل به نمونه­های آزمایشگاهی مکتب شیکاگو در اقصی نقاط جهان از شیلی، آرژانتین، روسیه گرفته تا عراق و چین اشاره می­کند و نشان می­دهد که چگونه بروبچه­های شیکاگو با نفوذ بر دولت­مردان سیاست­های افراطی خود را بر جوامع تحمیل کردند.

کلاین در نهایت وی به زادگاه اصلی این تفکر یعنی آمریکا بازمی ­گردد و به تشریح حوادث که اقتصادی سیاسی بعد از ۱۱ سپتامبر در دولت بوش می­پردازد. وی نشان می­دهد که چگونه دولت بوش با استفاده از شوک حاصل از ۱۱ سپتامبر، بسیاری از خدمات حوزه عمومی از جمله امنیت داخلی به شرکت ­های بزرگ سپرد که سهام­داران ­شان همان دولت­مردان آمریکایی بودند. دقیقا همان پدیده­ای که دیدگاه بنیادگرای شیکاگو در هر جایی که پیاده شده به بار آورده است. در طول سه دهه گذشته در هر کشوری که سیاست­های مذبور را اعمال کرده است، ائتلافی قدرتمند از بین معدود شرکت بزرگ و طبقه­ای از سیاست­مداران غالبا ثروتمند به وجود آمده است. هر جا سیاست­های نئولیبرالی پیاده شده، فاصله فقیر و غنی تشدید شده است و سبب نابودی بسیاری از نهادهای دموکراتیک، اتحادیه­ها گردیده است.

دانلود بخشی از مقدمه کتاب

این مقاله توسط مرتضی مصطفوی نوشته شده و در مجله کتاب ماه علوم اجتماعی شماره ۵۰-۵۱ منتشر شده است 

    تا کنون نظری ثبت نگردیده است.

http://