دکتر پیغامی در جلسه پنجم  از سلسله درس گفتار های اقتصادی به ما مباحث زیر اشاره داشتند: 

مقایسه افلاطون وارسطو

افلاطون وارسطو نسبت به قیمت عادلانه توجه خاصی داشتند البته ارسطونسبت به افلاطون بیشتر درمورد قیمت عادلانه بحث کرده است.ازنظرارسطو مسئله قیمت حتما باید عادلانه باشد و وقتی صحبت ازاین می شد که عدل یعنی چه، ارسطو بیان کرد که قیمت طبیعی وارزش ذاتی عادلانه ترین قیمت است.کشف قیمت طبیعی منوط به این است که تعریفی از طبیعت داشته باشیم.ارسطو دراین زمینه خیلی توضیح نمی دهد.البته بعضی مصداق ها را اسم می برد.ازنظر ارسطو اگر کاری اتفاق نیفتاده باشد وبیش از اندازه ای که برای آن کار زحمت کشیده شده قیمت تعیین شود ازقیمت عادلانه خارج شدیم چون طبیعت بیش از آن را قبول نمی کند.ازنظر ارسطو تجارت یا بازرگانی امر خیلی مقبولی نیست.چون ازنظر ارسطو تجارت یعنی خرید کالایی خاص و فروش مجدد آن بدون اینکه کاری اضافی روی آن کالا انجام دهی. پس تجارت یعنی سوداگری. ارسطو فائل به این است که مبادلات باید پایاپای باشد.یکی از ویژگی های اندیشه ی ارسطویی که بعداَ باعث اشکالاتی شد توجه بیش از حد ارسطو به مسئله ذات گرایی است،یعنی برای هرچیزی باید ذاتی قائل شد. یکی از دوگان های مهم این است که ما باید کاملا ذات گرایانه فکرکنیم یا کاملا اعتباری بیندیشیم. بطور مثال وقتی بگوییم که ارزش یک جسم یک امر کاملا عینی است یا کاملا ذهنی است؟ واقعی است یا قراردادی؟ اگر قرار دادی باشد می توان ارزش آن را تعیین کرد و طبق قرارداد عمل کرد ولی اگر یک امر واقعی وذاتی باشد،دیگر نمی توان با خواست خود ارزش آن را تغییرداد.ارزش یک صفت اصیل است نه یک صفت تبعی. تبعی یعنی تابع نظر وخواست و علاقه ی انسان ها،دیدگاه مقابل می گوید که ارزش یک امر تبعی است,مثلا یک کالای خاص در زمان ومکان خاصی بدلیل کمبود و ارزش زیادی که برای بشردارد قیمت بالایی دارد ولی درزمانی دیگراز ارزش کمتری برخوردار است. ارزش کاملا تبعی است وتبعیت ازنیازها وعلایق و…انسانها دارد. بعدها چند اشکال به این مسائل ارزش که توسط ارسطو بیان شد وارد شد. یکی اینکه آیا اساساَ قیمت را با ارزش باید ارتباط بدهیم یا نه؟ اگر مرتبط باشند آیا این قضیه یک امر واقعی وعینی وذاتی است یا یک امر قراردادی است؟ فرض کنید که ارزش به قیمت ربطی ندارد. این فرض را اقتصاددانان قرن هفدهم بیان کردند و گفتند که دو نوع ارزش داریم:۱-ارزش مصرفی ۲-ارزش مبادلاتی. برای مثال می توان به مسئله آب والماس اشاره کرد که بیان می کند آب ارزش مصرفی بالایی دارد واز ارزش مبادلاتی کمی برخورداراست ولی الماس ارزش مبادلاتی بالا و ارزش مصرفی کمی دارد. ارزش مصرفی هم برای هر فردی متفاوت است. مثلا ارزش مصرفی آب برای فرد سیراب کمتر از ارزش مصرفی فرد تشنه است. اگر ارزش با قیمت رابطه ای داشته باشد مربوط به ارزش مبادله ای است، یعنی ارزش مبادله ای با قیمت رابطه دارد نه ارزش مصرفی.ارسطو می گوید که در تعیین ارزش باید حتما به مسائل ذاتی کالا توجه کرد. از بعد دیگری معیارهای دیگری بیان می کند که ذات بزرگی دارند. یعنی ذات آن کالا نیست.

بطور مثال می گوید که قیمت ها باید طوری باشند که افراد نه فقیرترشود ونه غنی تر.اگردوفرد مدتی با هم مبادله کنند باید در پایان مبادلات همان وضع اولیه ی خود را داشته باشند وکسی فقیرتر یا ثروتمندتر نشده باشد مگر اینکه یکی ازافراد تلاش بیشتری کرده باشد درغیر این صورت قیمت ها عادلانه نبوده است.

در تاریخ تمدن اسلامی به چند جهت قیمت عادلانه در گفتمان رایج کتاب های فقهی مسلمانان مورد بحث قرار نگرفته است:۱- اساسا مسلمانان از ابتدا در تفکر فلسفی اسلامی ذات گرایی را به مفهومی که ارسطو بیان کرده بود دنبال نکردند.به همین دلیل برای ما قیمت عادلانه به عنوان قیمتی که حتما باید یک قیمت مشخص باشد نبوده است.۲- افلاطون و ارسطو عدالت را خیلی توضیحی می دانستند،اما اسلام عدالت را فرایندی دیده است.در اسلام اصالت با عدالت تکوینی(ابتدای کار) و بعد فرایند کار است؛اگر چیزی باقی ماند عدالت توضیحی آن را تکمیل می کند.

افلاطون و ارسطو هر دو ربا را تحریم می کردند؛منتهی چون ارسطو شاگرد افلاطون بود تحریم بیشتری می کرد و پول را نازا می دانست؛ نازا بودن پول یعنی اینکه پول به خودی خود ارزش تولید نمی کند.رابطه های پولی و مبادلات پولی را قبول نداشت؛واسطه گری و سوداگری را رد می کردند.در نگاه افلاطون دولت وزن بیشتری داشته است تا در نگاه ارسطو.چون در نگاه افلاطون وزن جامعه نسبت به فرد بیشتر است.هردوی آنها فیلسوف حد وسط و دنبال اعتدال بودند؛می گویند که نه فقیر باشد و نه غنی.افلاطون برده داری را قبول نداشت.ارسطو رئالیستی و افلاطون ایدئالیستی تلقی می شوند.هردو مبتنی بر نظام اقتصاد طبیعی،حقوق طبیعی و… بحث می کنند.افلاطون مالکیت ارضی را قبول ندارد ولی ارسطو قبول دارد.مسئله ذات گرایی در اندیشه افلاطونی خیلی وجود ندارد ولی در اندیشه ارسطویی مشاهده می شود.از نظر ارسطو اقتصاد باید مبتنی بر روابط طبیعی بچرخد؛چون مبتنی بر روابط طبیعی است به واقعیت ها و کاربرد و نتایج توجه می کند.سوداگری را رد می کند و تجارت را نامولد می داند.از نظر ارسطو پول فقط وسیله مبادله است و نباید مایه کنز باشد و معتقد است که ثروت چیزی است که برای رفع نیازمندی از آن استفاده می شود؛عدالت را مساوی برابری  نمی داند بلکه عدالت را مساوی تناسب می داند.هم افلاطون و هم ارسطو نسبت به بهره کشی از انسان انتقاد دارند؛سرمایه سالاری مورد انتقاد هردو بوده است.

افلاطون بین پول و فضیلت دوگانگی قائل است.یعنی فردی که ثروتمندتر شود فضایلش کمتر می شود.ارسطو به نفع فردی و نفع خانوادگی به عنوان مهمترین پایه انگیزه بخش برای تلاش های اقتصادی تاکید می کند ولی افلاطون بیشتر به نفع اجتماعی معتقد است.افلاطون شاگرد سقراط و ارسطو شاگرد افلاطون بوده است.ارسطو معتقد بود که خارج از ذهن و خواسته های ما واقعیت هایی وجود دارد.به طور مثال ما چه بخواهیم و چه نخواهیم همیشه طبقه ای حاکم و طبقه ای پست وجود داشته است.

یکی از دوگان های مهم دوگان بین دین و عقل است.مسیحیت به دنبال این است که اثبات کند دین با عقل قابل جمع نیست.«ترتریوس» در قرن چهارم بیان می کند که “به مسیح(ع) ایمان آوردم چون باور نکردم”.وی می گوید که “باور نمی کنم که مسیح(ع) بدون پدر بوجود آید و این باور شدنی نیست،پس من ایمان می آورم و اگر باورشدنی بود ایمان نمی آوردم.”

دانلود صوت جلسه پنجم 

    تا کنون نظری ثبت نگردیده است.

http://