دکتر پیغامی در جلسه هفتم از سلسله درس گفتار های اقتصادی به ما مباحث زیر اشاره داشتند: 

 مکتب مرکانتیلیسم

در نیمه ی دوم قرن پانزدهم تحولاتی در اروپا اتفاق افتاد از جمله اینکه قدرت کلیسای کاتولیک روم زیر سوال رفته است، طبقات مختلف شهری بخصوص صنعتگران قوت پیدا کردند، بعضی از پایه های اخلاقی دچار تزلزل شده ،کم کم صنعت چاپ بوجود می آید که باعث می شود کتاب انجیل در دسترس همگان قرار بگیرد. کلیسای آنگلیکان شکل می گیرد که در حوزه ی کلامی ربوبیت تکوینی خدا را از بین بردند و اساسا نه به ربوبیت تشریعی و نه به ربوبیت تکوینی قائل بودند، نگاه انتقادی به کلیسا داشتند و به همین منظور به آنها پروتستان گفته می شد و به این جریان، جریان پروتستانتیسم می گفتند. جریان پروتستانتیسم جریانی بود که به نوعی یهودی شدن مسیحیت به شمار می رفت و عملا شکست مسیحیت در عرصه ی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را جشن گرفت.در حوزه ی فقهی وحکمی این جریان مهمترین مسئله مربوط به ربا بود که ربا را از بهره جدا می کنند، ساختارهای اجتماعی و اقتصادی به حدی رسیده بود که توازن و تعادل بین فئودالیته (صاحبان زمین) با کلیسا ودولت شکسته شده بود. فئودالیته کم کم تضعیف می شد،دولت ها به شکل امپراطوری ها تضعیف شده بود و دولت شهرها شکل گرفته بود که بیشتر ساختار ملی داشت. مارتین لوتر مردم را به خواندن انجیل توصیه می کرد و معتقد بود که کلیسا به مردم درباره احکام انجیل دروغ گفته است. وی اولین کسی بود که در سال ۱۵۲۶ انجیل را ترجمه کرد اما در سال ۱۵۲۰ توسط پاپ اعظم ملحد شناخته شده بود. چون ضد کلیسای کاتولیک شورش کرده بود،هم احکام را رد می کرد وهم در قواعد اجتماعی،سیاسی و قدرت کلیسا دست اندازی کرد، چون مردم را به خواندن انجیل توصیه می کرد.

در قرون پانزدهم، شانزدهم و هفدهم حوزه ی اقتصاد از دو جنبه در حال تحول است.یکی جنبه صنعتی شدن است که بعد از قرن هفدهم بیشتر صنعتی می شود.جنبه ی دیگر تجارت (پیله وری) است. مهمترین بخش اقتصادی تجارت محسوب می شود. در این زمان انقلاب کشاورزی به پایان رسیده و انقلاب تجاری شروع شده است و این یعنی بین فئودالیته و لیبرالیسم اقتصادی که با انقلاب صنعتی قابل جمع است ما دوران تجارت پیشگی را مشاهده می کنیم . دوره ی مرکانتیلیسم تقریبا سه قرن به طول انجامید. تحولات این دوره عبارت اند از:اروپایی ها کشتیرانی را از مسلمانان آموختند، تقویت دولت ملی،انسجام داخلی دولت ها، کشف آمریکا، ماشین چاپ، تجارت مسلکی که دریای آتلانتیک را جایگزین دریای مدیترانه می کند( قبلا رونق اقتصادی در دریای مدیترانه بین شمال آفریقا، شرق آسیا که شامات نامیده می شود و جنوب اروپا بود). تا قبل از مرکانتیلیسم رابطه ی مبادله ی بصورت cmc (یعنی کالا، پول، کالا) بود اما مرکانتیلیسم آغاز این تحول است که پول، باعث بوجود آمدن پول باشد و رابطه ی مبادله بصورت mcm (یعنی پول، کالا، پول) تغییر کرد. مرکانتیلیسم یک مکتب اقتصادی جدید است که یک لایه ی بدوی اولیه و یکسری لایه های اجتماعی و اقتصادی پیشرفته دارد. چارچوب اصلی مرکانتیلیسم را جریان شمش گرایی تشکیل می دهد. شمش گرایان معتقد بودند که هر کشوری که شمش و طلای بیشتری داشته باشد ثروتمند محسوب می شود. این دیدگاه باعث شد که اسپانیا و پرتقال که طلای فراوانی داشتند ثروتمند شوند ولی این ثروتمندی باعث شد که اسپانیایی ها و پرتقالی ها برای رفع نیازمندی های خود با کشورهای دیگر تجارت کنند و خود به تولید نپردازند و این باعث شد که این دو کشور تنبل شوند وبا مشکلات زیادی مواجه شوند.

در دوره ی مرکانتیلیسم علم اقتصاد به معنای علم تولید ثروت ملی و علم جمع آوری وجوه عمومی که با مالیات معنا پیدا می کرد، شناخته می شد. اولین و نزدیکترین راهی که با تجارت می توانستند ثروتمند شوند برقراری رابطه ی موازنه ی منفی بود، یعنی صادرات را افزایش و واردات را کاهش دهیم تا طلای کشورهای دیگر را به دست آوریم.

مهمترین سیاست مرکانتیلیسم های اولیه سیاست موازنه ی مثبت بازرگانی خارجی بود. در سال ۱۵۶۵ فردی به نام «دومال استرام» مقاله ای چاپ می کند و در آن بیان می کند که «صعود قیمت ها که باعث متضرر شدن افرادی شده است ناشی از اعمال بی رویه ی شاه و بعد تقلیل وزن و محتوای مسکوکات است». سه سال بعد «ژان بودن» کتابی می نویسد و بیان می کند که «صعود قیمت به این خاطر است که مقدار پول افزایش یافته وبا افزایش مقدار پول ارزش آن کاهش یافته است».

یکی از راه های بررسی افول یا صعود قدرت سیاسی دولت ها در تاریخ باستان اندازه گیری میزان خلوص طلا در ممسوکات آن زمان است. به این معنا که اگر سکه ی مربوط به زمانی خاص از خلوص کمتری برخوردار باشد معلوم می شود که در آن زمان کسری بودجه وجود داشته است و پادشاه ناچاراً از خلوص سکه ها کاسته تا سکه های بیشتری ضرب کند.

نظریه ی مقداری پول در دوران مرکانتیلیسم شکل می گیرد. مرکانتیلیسم در کشورهای مختلف به شکل های متفاوتی وجود داشته است. در اسپانیا و پرتقال به این صورت بود که باید صادرات افزایش و واردات کاهش یابد تا طلا از کشورهای دیگر وارد کشور خودی شود اما مرکانتیلیسم در انگلستان به نحو دیگری بوده است. اولا که موازنه ی مثبت تجارت با خارجیان را داشتند. دوماً می خواستند که موازنه ی پرداخت های کل جامعه مثبت شود. سیاست سوم این بود که در انگلیس یک دیکتاتور به نام «کرامول» وجود داشت. کرامول قانون «بحرپیمایی» را وضع می کند که در آن قانون گفته می شود که حمل کالاهای وارده به انگلیس و کلیه ی کالاهای صادره از انگلیس باید توسط شرکت های انگلیسی انجام شود. این قانون باعث می شود که تجار انگلیسی وادار شوند که کشتی های بزرگ بسازند. از طرف دیگر ساختن بندرگاه های بزرگ شروع می شود. دو قرن این قانون بحریه انگلیسی حاکم بود و در سال ۱۸۵۰ لغو می شود.

«توماس مان» یک اقتصاددان انگلیسی بود که به تفاوت های موازنه پرداخت های خارجی با موازنه بازرگانی خارجی پرداخته است. وی کتابی تحت عنوان «ثروت انگلیس از راه تجارت خارجی» می نویسد و در آن بیان می کند که «ساده ترین طریق دولت مندی و ثروتمند شدن انگلستان تجارت خارجی است. اگر در روابط تجاری با خارج ارزش کل صادرات سالانه بیش از ارزش کل واردات باشد ولو اینک برای واردات مقادیری طلا به خارج حمل می شود ولی به شرط اینکه ارزش صادرات بیشتر باشد طلای از دست رفته جبران می شود.

دانلود صوت جلسه هشتم 

    تا کنون نظری ثبت نگردیده است.

http://