دکتر پیغامی در جلسه دهم از سلسله درس گفتار های اقتصادی به ما مباحث زیر اشاره داشتند: 

مرکانتیلیسم در فرانسه و انگلیس

یکی از ویژگی های مرکانتیلیسم توجه به دولت ملی و ناسیونالیسم اقتصادی ناشی از پیوندی بوده که بین دربار و بازرگانان شکل می گیرد. مرکانتیلیست ها به دنبال این بودند که خزانه ی دربار از طریق سیاست های بازرگانی پر شود. از طرف دیگر نگاه مرکانتیلیستی به مالیات بندی بر روی صنایع یا دادن سوبسید به صنایعی دیگر توجه خاصی داشت و بر اعمال محدودیت برای واردات و صادرات برخی کالاها تأکید می کردند. مرکانتیلیست ها انحصارات قانونی به وجود آوردند، معافیت از برخی حقوق بازرگانی به هنگام ورود یا ثبت پروانه ها به بازرگان ها و شرکت های خاصی که شکل گرفته بودند(مثل شرکت هند شرقی) اعطا شد. مرکانتیلیست ها گاهی به دخالت در اقتصاد خانگی هم تأکید می کردند و معتقد بودند که در فضای داخلی از شهری به شهری دیگر باید کنترل هایی وضع شود و بر مداخله گری دولت در حوزه ی اقتصاد داخلی تأکید می کردند.

در حوزه ی سیاست دستمزدها مرکانتیلیست ها به خصوص مرکانتیلیست های انگلیسی اصلی به نام اصل «سیاست دستمزد پایین» داشتند و دکترین آنها بر اساس دکترین مطلوبیت فقر بود و معتقد بودند که زجر کشیدن به خصوص برای طبقات پایین دست دارو است چون اگر زجر نکشند تنبل و سست می شوند.«آرتور یانگ» در سال ۱۷۷۱ می گوید « هر فردی جز احمق ها می داند که طبقه ی پایین باید در فقر نگاه داشته شود». ماندویل نیز با اینکه افکاری ضد مرکانتیلیست ها داشت معتقد بود که نباید به خرج دولت به فرزندان فقرا تعلیمات داده شود، بلکه باید در همان سنین کودکی به کار گمارده شوند، تعلیمات فقیر شایسته را نابود می کند. ماندویل می گوید که« خواندن و نوشتن و حساب برای آنهایی ضروری است که کارشان چنین صلاحیت هایی ایجاب می کند، رفتن به مدرسه در مقابل کارکردن تنبلی است. و هر چه کودکان بیشتر به این نوع زندگانی آسان ادامه دهند هم از لحاظ قدرت و هم از لحاظ تمایلشان برای تخصیص دادن خود به کار(تن دادن به کار)نامناسب تر می شوند. بعدها این سیاست مزد مرکانتیلیست ها در قرون ۱۸و۱۹ به سیاست قانون مفرق دستمزد ها تبدیل شد. این قانون بیان می کرد که کار به اندازه ی توان (ماکزیمم)کار کشیدن از کارگر، پرداخت به اندازه ای که زندگی عادی کارگر بگذرد.

جان لاو معتقد بود که برای محدود کردن هرزگی فقرا و ساعی و فعال کردن آنها باید بر مصرف اغنیا مالیات وضع شود تا آنها میانه رو شوند و بر فقرا هم باید مالیات وضع شود تا ساعی شوند.

مروری بر پایه های حقوقی وسیاسی مرکانتیلیسم انگلستان می کنیم. انگلستان مهد سرمایه داری بوده است و دردوران مرکانتیلیسم هم دنبال نفع شخصی، رانت گیری و نفع نامحدود بلاانقطاع بودند. نظام سیاسی در انگلستان اوایل دارای دربار بود و دربار هم همه کاره بود ولی در انگلستان نهادی به نام «پارلمان» به وجود می آید و پارلمان ها در بدست آوردن رانت ناشی از امتیازات به رقابت با دربار می پردازند. در انگلستان ۳ نوع دادگاه به نام های دادگاه سلطان، دادگاه عمومی ودادگاه مالی وجود داشت.

مقررات گذاری در سطح ملی از۳ جهت اعمال می شده است:

جهت اول قانون های مصوب پارلمان بود، جهت دوم اعلامیه های سلطنتی بود و جهت سوم بحث ثبت اختراعات بود که توسط حاکم شورای خصوصی دیوان سلطان انجام می شد

دادگاه های سلطان و عمومی و مالی به رقابت با هم پرداختند، ازقرن ۱۳ تا قرن ۱۵ شاهد این هستیم که دادگاه ها کم کم از دربار فاصله گرفتند. تا پایان قرن ۱۴ جدایی اساسی ای بین شعب مختلف حکومت و جدایی منافع بین شورای سلطنتی، دادگاه سلطان و پارلمان به وجود آمد. تفکیک منافع بین سلطان و پارلمان و دادگاه های عمومی به وجود می آید. همین امر باعث می شود که دادگاه ها کارتل هایی به وجود آورند و به آنها انحصارات دهند که منافع حاصل از آنها به پارلمان برسد نه به دربار و تعارض بین دربار و پارلمان اتفاق می افتد.

مرکانتیلیسم در فرانسه قوی تر از انگلستان بود چون سلاطین فرانسوی قوی تر از سلاطین انگلستان بودند. همین قدرت دربار که به مرکانتیلیست ها اجازه می داد تا تفکرات اقتصادی خود را اعمال کنند، باعث شکل گیری یک طبقه ی حرفه ای به نام «اقتصاددانان» در فرانسه شد. از قرن ۱۸ به بعد مرکانتیلیسم در فرانسه موفقیت قبلی را نداشت و حتی نتیجه ی عکس داد تا جایی که تولیدات فرانسه به نصف رسید. ژیلبرت یک مقام عالی رتبه در شهر روام بود که از سال ۱۶۶۵ تا سال ۱۷۰۷ ، پنج کتاب می نویسد و در این کتب به تحلیل افول قرنی فرانسه می پردازد و مستقیما این اشکالات را به سیاست های مرکانتیلیستی نسبت می دهد. ژیلبرت می گوید که طبیعت حقیقی ثروت ملی را کالاها و خدمات وتولید مشخص می کند نه طلا. نکته ی دومی که بیان می کند عبارت است از اینکه «پول وسیله و روشی برای تولید ثروت است و هدف نیست. طلا و نقره به خودی خود هرگز ثروت نبوده و نیستند فقط در ارتباط با اشیای ضروری و مادامی که می تواند اشیای ضروری برای زندگی را فراهم نماید ارزش دارد.» وی همچنین به حوزه ی کشاورزی انتقاداتی مطرح می کند و می گوید که مرکانتیلیست منابع را به نفع صنایع به ویژه صنایع تجملی تخصیص داد و کشاورزی را متضرر کرد. همجنین قانون ممنوعیت صادرات غله باعث شد که کشاورزی به انحطاط کشیده شود. حوزه ی سوم نقد ژیلبرت به مرکانتیلیست درباره ی سیستم مالیات است. در فرانسه مالیاتی به نام مالیات بر مالکیت مرسوم بوده است که بسیار سرکوب گر بود.

کانتیون که یکی از بزرگترین اقتصاددانان فرانسه است چند مسئله را مورد توجه قرار می دهد: ۱- مسئله ی رشد جمعیت به عنوان بخشی که رشد اقتصادی را تکمیل می کند. ۲- مسائل اقتصاد شهری ۳- مسئله ی بین اختلاف قیمت بازار و ارزش ذاتی کالا ها ۴- تغییرات در سرعت گردش ۵- مکانیسم انطباق و تعادل در بازرگانی بین المللی ۶- جریان درآمدی بین بخش های مختلف اقتصاد.

سه موضوع در کارهای کانتیون مهم بوده است: ۱- نگاه کانتیون به بازار و سیستم عملیاتی کار آن ۲- نقش مهم کارآفرین در فعالیت های اقتصادی ۳- تأثیر پول بر روی قیمت و تولیدات در رابطه ی مقداری در نگاه کانتیون.

در نهایت مرکانتیلیست ها نتوانستند مواردی از قبیل گردش حساب های بین المللی، ارتباط بین ذخیره ی پول خانگی و قیمت ها، مکانیسم انتشار پول، مکانیسم تأثیرگذاری مالیات بر روی تولید، مکانیسم قیمت و جریان سکه را توصیف کند و نهایتاً دچار شکست فکری شدند اما عملاً کار های بزرگی انجام دادند، مثل جمع آوری دقیق آمار های بازرگانی ، دفترداری پیوسته در حوزه ی تجارت ، در حوزه ی تحلیل اطلاعات و…

دانلود صوت جلسه دهم 

    تا کنون نظری ثبت نگردیده است.

http://