«فرهنگ اقتصادی»؛ تعریف و ضرورت

عادل پیغامی

بین اقتصاد و فرهنگ ترکیبِ مضافی به نام اقتصادِ فرهنگ وجود دارد که تاملاتی در باب مسائل اقتصادی در حوزه فرهنگ است. بحث دیگری نیز با نام اقتصادِ فرهنگی وجود دارد ناظر به اینکه ما در استراتژی توسعه و پیشرفت در بخش خدمات، مشخصا بر بخش علم و فناوری و فرهنگ و هنر و رسانه و… تکیه کنیم و از این موارد سعی کنیم تولید ثروت کنیم که این خود یک گرایش تخصصی در اقتصاد است و تاکید مقام معظم رهبری برای تولید ثروت از علم نیز دقیقا به این حوزه بر می گردد. اما حوزه سوم که موضوع بحث ماست و بنا داریم در باب تعریف و ضرورت آن بحث کنیم، ترکیب موصوف و صفت بین فرهنگ و اقتصاد است. موضوعی به نام «فرهنگِ اقتصادی».

تعبیر ما از فرهنگ در این بحث «اذهان مردم و شاکله های زندگی مردم» است. تعبیر قرآنی «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ»(اسراء ۸۴) مد نظر ماست. مردم یک رفتار هایی می کنند که این رفتارهایشان در حوزه اقتصاد یک فرهنگ اقتصادی ایجاد می کند و نحوه ی نگرششان و رفتار هایشان از آن ساطع می شود. تمامی رفتارهای اقتصادی ما در عرصه های مختلف اقتصادی بر طبق همان آیه قرآن برآمده از فرهنگ و نگرش ما نسبت به اقتصاد است. این نگرش تبدیل به رفتار می شود و در قالب مصرف بالا یا بهره وری بالا و پایین یا حتی نحوه ی ورود و خروج ما در بازار ها خودش را نشان می دهد. تمام این مسائل اقتصادی یک پایه در حوزه ی فرهنگی، ذهنی و روانی مردم دارد. مکانیزم ها و ساختارهای رسمی نیز در حوزه فرهنگ در حال گردش اند مثل آموزش و پرورش، رسانه ی ملی، مطبوعات، هنر و … یک سری مقولات هم در ابعاد زیر زمینی حوزه فرهنگ به اسم فرهنگ عامه وجود دارد که خیلی تحت کنترل مدیریتی ما نیستند. مثلا گفتگوهای چند نفر در یک تاکسی در این حوزه قرار می گیرند.

این تعریف ما از حوزه فرهنگ اقتصادی است. در باب ضرورت نیز رشته بنده اقتصاد است و فرهنگ نیست اما مدتیست که وارد حوزه فرهنگ شده ام. و این نشان دهنده ی این است که تشخیص من در حوزه ی فرهنگ اقتصادی بسیار ضروری است.

اقتصاد انقلاب؛ مظلوم و بدون رسانه!

واقعیت این است که اقتصاد انقلاب رسانه ندارد و حتی بدتر از آن همین اقتصاد در عرصه ی رسانه و فرهنگ در حال آسیب دیدن است. مثلا می خواهیم جهاد اقتصادی کنیم اما رسانه نداریم، حتی این جهاد در رسانه های ما روایت هم نمی شود. در دفاع مقدس اگر روایت فتح نبود، چه می شد؟ شاید چیزهایی که از جنگ باقی می ماند فقط یک سری ضبط هایی بود که به اخبار تبدیل شده بود اما دفاع مقدس روایت نمی شد.  الان نیز جهاد اقتصادی می کنیم اما روایت نمی شود. چون رسانه نداریم، خبر هم نداریم که در پشت صحنه اقتصاد چه می گذرد.

اقتصاد انقلاب اسلامی ایران در کنار ضعف ها و قوت ها و اشتباهات و موفقیت ها، در طول این سی سال از خودش – اعم از شکست و موفقیت – یک سری شاخص هایی را به جا گذاشته است. و اگر خواسته باشیم منصف باشیم و یک مقایسه اجمالی داشته باشیم، به طور نسبی اقتصاد ایران اقتصاد موفقی بوده است. ما در شاخاص های توسعه – به گزارش خود غربی ها – شاخص های خوبی داریم. طبق گزارش های مراکز اقتصادی دنیا که خیلی هایش دست خود یهودی هاست ما جزو کشور های در حال پیوستن به کشورهای پیشرفته هستیم. شاخص های اقتصادی در ابعاد مختلف رشد خوبی را نشان می دهد. البته وقتی بحث از موفقیت است بیشتر حرف از شتاب علمی می شود که این هم از مظلومیت حوزه اقتصاد انقلاب اسلامی ایران است.

تصور ما از اقتصاد چیست؟ مقاوم یا ضعیف؟

اقتصاد ایران در ذهن اکثر ما جزو ابعاد ضعیف انقلاب اسلامی ایران است. اقتصاد انقلاب اسلامی ایران در تمام این ۳۰ سال اقتصاد مقاومتی بوده است که این مساله خوبی است.

ما باید خودمان را با کشوری مثل ترکیه -که آن هم در حال پیشرفت است – مقایسه کنیم. ترکیه در طول سی سال گذشته نه جنگ داشته است و نه تحریم شده است. انقلاب و مشکلات داخلی مثل ما نداشته است، حتی طاغوتش اینقدر که طاغوت ما تخریب کرده است تخریب نکرده است.

آمریکا و اروپا به انحای مختلف در حال کمک به او بوده اند، حداقل از ۱۵ سال قبل به طور ویژه سرمایه گذاری فکری کرده اند تا آنجا را یک الگوی اسلامی موفق نشان بدهند.

در حال حاضر ترکیه در بیداری اسلامی دنیای عرب حضور عجیبی دارد. از ۸ ماه قبل ترکیه با کمک بهایی ها در مصر کنگره ها و همایش های مختلف برگزار می کند. واقعا جالب است. مثلا در کنگره علوم اجتماعی در قرن ۲۱ یک مثلثی بین بهایی ها ترکیه و مصری ها شکل گرفته است.

خیلی دنبال این هستند ترکیه را در کنار ایران به یک الگوی اسلامی مخصوصا در حوزه پیشرفت مادی تبدیل کنند. چون عرب ها که معلوم است پیشرفت مادیشان پفکی است! اما ترکیه، یک اقتصاد پویا و فعال دارد؛ به اندازه ی نفت ما و بیش از نفت ما از توریسم درآمد دارد. هیچ محدودیتی هم برای جذب توریسم خارجی ندارد. مدیریت اقتصادی خوبی هم داشته است. الحق والانصاف این را باید اذعان کنیم که حاکمانش و مدیران اقتصادی و اجتماعی اش – با اینکه جهتشان با ما یکی نیست – ولی خیلی عاقلانه با مسائل برخورد می کنند و خیلی هوشمند هستند. شما وزیر امور خارجه شان را با وزیر امور خارجه ما مقایسه کنید. مصاحبه هایی را که اینها در طول  مدت مشابه کرده اند تحلیل محتوا کنید. ببینید چه قدر تفاوت دارد. واقعا جای تأسف است.

حالا خودمان را با ترکیه مقایسه کنید. من قول می دهم اقتصاد این کشور یک هفته هم نمی تواند تحریم هایی که اقتصاد ما تحمل کرده است را تحمل کند. ما روز ۲۴ بهمن ۵۷ اولین تحریم اقتصادی را تجربه کردیم. اما ترکیه اصلا با همچین مساله ای مواجه نشده است. در کنار همه ی مسائل این را هم باید اضافه کرد که انقلاب اسلامی ایران در طول این ۳۰ سال ترکیه را دگرگون کرده است. واردات و صادراتی که ما بوسیله ی ترکیه انجام دادیم خیلی به نفعشان شد. اما ما در اقتصاد در مقایسه با ترکیه از خیلی جهات موفق تر هستیم. در فقر زدایی موفق تریم، در شاخص های توسعه انسانی مثل بهداشت و آموزش و… شاخص های بهتری را در آمار های جهانی نشان می دهیم. البته در بعضی از شاخص ها هم نسبت به آنها عقب تریم.

ما در تمام این سی سال تورم بالای ۵۰ درصد نداشتیم اما ترکیه تورم سه رقمی را تجربه کرده است. در برابری دلار به لیر ترکیه در سال ۱۳۷۱ هر یک دلار ۲۵۰۰ لیر ترک بود. سال ۷۶ که من دوباره به ترکیه رفتم هر دلار دو میلیون و ۷۰۰ هزار لیر ترک بود. یعنی هزار برابر کاهش ارزش داشته است. ما در پنج سال گذشته چند برابر کاهش ارزش داشته ایم؟ از اول انقلاب که دلار ما ۷ تومان بود – که آن هم از نفهمی شاه بود که دلار را ۷ تومان نگه داشته بود – تا همین الان دلار ۷۰۰۰ تومانی نداشته ایم. این مقاومت اقتصاد ایران است. اقتصاد ترکیه قابل مقایسه با ما نیست. ترک ها هم خودشان می دانند.

من در این ۶ ماه گذشته از طرف یونسکو با کارشناسان تمام کشورهای مسلمان غیر عربی آسیا و بعضی از کشورهای غیر مسلمان نشست و برخواست کرده ام. البته به عنوان نماینده یونسکو نه نماینده ایران. نشستم تحلیل محتوا کردم، در آذربایجان برنامه ی فقر زدایی و توسعه شان را بحث کردیم. برایشان کارگاه گذاشتیم. خبر ندارید چه خبر است! آذربایجان ۹ میلیون جمعیت دارد که یک میلیون از این جمعیت آواره اند. از این ۹ میلیون ۲۴ درصد زیر خط فقر مطلق اند. تمام برنامه هایشان را آمریکایی ها و فرانسوی ها می نویسند، من هرچه سوال می کردم می گفتند آمریکایی ها یا فرانسوی ها اینجوری گفتند و وقتی من شروع کردم به ایراد گرفتن می گفتند آمریکایی ها این را به ما گفتند، شما دارید از این غلط میگیرید؟! که می گفتم بله به شما غلط گفته اند. در همین کشوری که اینقدر نفت دارد و جمعیتش هم حتی اندازه تهران نیست – علی رغم صادرات فراوان نفتی اش – فقر و مشکلات اقتصادی خیلی بالاست.

کارشناسان آذری که اغلب در دانشگاه های آمریکایی درس خوانده بودند – زیر ۴۰ ساله هایشان مطلق آمریکایی یا اروپایی بودند، بالای ۴۰ ساله هایشان نیز روسی بودند. یعنی فرهنگ روسی داشتند – خیلی با تعجب می گفتند شما تحریم را چه کار می کنید؟ یا شما تحریم مالی نیستید و آمریکا دروغ می گوید  یا اگر هستید تحریم بانک مرکزی برای ما معنا ندارد به خاطر اینکه در هیچ کتاب اقتصاد در هیچ مقطع پیشرفته و غیر پیشرفته تحریم بانک مرکزی تعریف ندارد هیچ مقاله و ژورنالی در این مورد نوشته نشده است که اگر بانک مرکزی تحریم شد باید چه کاری انجام بدهیم؟ این کاملا جدید است! اینها سوالات کارشناسان آذری است.

اقتصاد ایرانی اقتصاد مقاومی است. اقتصاد ایران مقاوم است در حالی که به نظر شما اقتصاد ضعیفی است.

مرفهین فقیر!

در تمام این سی سال هیچ کدام از کشور های اسلامی و آسیایی مثل پاکستان،ترکیه، آذربایجان، تاجیکستان، اندونزی و مالزی شاخص های حوزه ی فقر زداییشان به اندازه ما نیست. ما در فقر زدایی شاخص های بسیار خوبی داریم. البته اشکالاتی هست این را نفی نمی کنیم اما در مقام مقایسه تقریبا اهداف ۲۰۲۵ بانک جهانی را در حوزه فقر زدایی پشت سر گذاشته ایم. مثلا همین تاجیکستانی که بالای سر ماست ۳۴ درصد فقر مطلق دارد. تحریم  ندارد رابطه اش با آمریکا هم خوب است به لحاظ منابع معدنی نیز وضع بدی ندارد. ما نسبت به سی سال قبل به لحاظ شاخص های فقر خیلی وضعمان خوب شده است اما به لحاظ احساس فقر بسیار اوضاعمان بد است.

مردم ما سطح فرهنگی و رفاهیشان بالا رفته است اما احساس فقیر بودنشان بیشتر شده است. مدخل ورود رسانه، فرهنگ و روانشناسی رسانه ای همین جاست. همانجایی که فعالین فرهنگی  نسبت به عرصه اقتصاد کم گذاشته اند. رسانه ملی و آموزش و پرورش ورودی ندارند، مطبوعات هم خیلی برآیندشان مثبت نیست فرهنگ عامه هم که دقیقا برعکس انقلاب اسلامی حرکت می کند. مردم ایران نسبت به اقتصاد سواد عمومی اولیه ندارند!

در عرصه های چهارگانه الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت فکر، علم، زندگی و معنویت که مقام معظم رهبری در نشست اول اندیشه های راهبردی مطرح کردند، نیز وضع به همین منوال است. عرصه ی فکرش عرصه ی عمومی مردم است،  وَلَقَد تَّرَکْنَا مِنْهَا آیَهً بَیِّنَهً لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ(عنکبوت ۳۵) تمام اینها برای مردم عادی است، نخبگانی نیست. بقال هم باید متفکر باشد. راننده تاکسی ما باید متفکر باشد، «قوم» باید تفکر داشته باشد و الا در فضای جنگ روانی  مغلوب دشمن می شوند.

ترکیه ارزش پول ملی اش هزار برابر پایین می آید نه مجلسش به هم میریزد نه دولتش با مجلس دعوایش می شود نه مردم به هم می ریزند نه می گویند بحران شده نه یک عده جمع می شوند که نکند صدای شکسته شدن پایه های انقلاب اسلامی را داریم می شنویم! اوباما هم مصاحبه می کند که دیدید گفتم! من و شما هم ممکن است باورمان شود، قشر های خاکستری مخالف انقلاب که سریع باورشان می شود. من و شما هم ترس برمان می دارد و نگران می شویم. در پنج سال گذشته ما تنها پنج برابر تضعیف پول ملی داشتیم. یعنی ۷۰۰ تومان شده است ۳۵۰۰ تومان و حتی کمتر. پنج برابر کجا هزار برابر کجا! نرخ سود بانکی در ترکیه در آن دوره ۸۰ درصد بوده است. ما نرخ سود بانکیمان چه زمانی اینطوری شده است؟ توّرمان چه وقت سه رقمی شده است؟ چرا یک تضعیف پول ۵ برابری ذهن ما را هزار برابر به هم می ریزد. چرا ترک ها به هم نریختند؟ به نظر من در این زمینه عاقلانه تر برخورد کرده اند.

الان نماینده مجلس به دلیل بی سوادی نسبت به اقتصاد یک نوع استرس می گیرد کارگزار دولتی هم به نوعی دیگر.  رئیس بانک مرکزی رشته ی اقتصاد نخوانده است! معاون ارزی اش را بیاورید ببینیم چه کسی است؟ بیاید در یک مناظره با دو نفر استاد شرح بدهد که برنامه هایش چیست؟ آقای رئیس جمهور نمی تواند برنامه ارزی را اعلام کند. خوب طبیعی است چون چیزی نمی داند اما معاون ارزی که می تواند. این معاون ارزی در کدام دانشگاه حاضر شده است؟ اصلا کیست؟ من جایی سؤال کردم یک پادگانتان را که چهار تا تفنگ و کاتیوشا در آن هست حاضرید به این خانم بدهید که بانک مرکزی – آن هم در بعد ارزی که بسیار بسیار استراتژیک است – را به دست این سپرده اید؟ یعنی هم به لحاظ سواد و هم تعهد اینقدر مطمئن هست؟ من توهینی به خانم ها نمی کنم حتی آقایش هم ممکن است گیر داشته باشد.

اینها سوالات ماست. چه می شود که یک مرتبه نماینده ی مجلس به هم میریزد، دولت به هم می ریزد، و به جان هم می پرند؟

مردم عادی وقتی می بینند مجلس و دولت اینطور به هم ریخته اند با خود می گویند حتما اوضاع خراب است و  این استرس با یک ضریب چند برابری به مردم منتقل می شود و مردم به بازار ارز هجوم می برند.حتی خانم های خانه دار وارد بازار ارز شده اند. علت چیست؟ علت این است که مردم ما، مسئول ما و نخبه ی ما سواد اقتصادی ندارد.

چقدر سواد اقتصادی داریم؟

من چند نمونه از اطلاعاتی را که در جبهه دشمن وجود دارد در اختیارتان قرار می دهم. در کشور آمریکا تقریبا از سال ۱۷۹۲ میلادی در بحبوحه ی شروع انقلاب صنعتی، یک آدم متشخصی نامه نگاری می کرده است. گفته است که وضع عوض شده است. امروز هر کس می خواهد برای بچه اش پرستار بگیرد می گوید: «بلدی به بچه های ما اقتصاد درس بدهی؟» یعنی به بچه هایشان اقتصاد درس می داده اند.

جلوتر که می آییم در سال ۱۸۳۲، دوشیزه مارتینا در اروپا کتابی نوشته است با ۳۲ داستان که به زبان ساده اقتصاد درس می دهد. چرا؟ چون کشوری که دارد انقلاب صنعتی می کند، می خواهد جهاد اقتصادی کند. به تعبیر اروپایی یک جهادگر اقتصادی می خواهد. به همین دلیل باید یک پادگانی باشد که این جهادگر را رشد دهد. در متن اروپای آن روزه در عموم جامعه ما یک ارتقای سطح سواد اقتصادی میبینیم.

جلوتر که می آییم این برنامه  وارد برنامه درسی می شود؛ ۱۸۸۶ سیمون پاتل یکی از متحول کنندگان سیستم تغییر و تحول آمریکایی که یک «کشیش» است مقاله ای نوشته است و گفته است به جای آموزش شیمی و فیزیک و ریاضیات در دبیرستان ها و مدارس آمریکایی اقتصاد درس بدهید. اقتصاد مهم است. فیزیک نخواند مهم نیست. چرا گفته است اقتصاد مهم است؟ به دلیل اینکه من برای ساختن جامعه به اقتصاد نیاز دارم. الان شما از هر بچه ی آمریکایی سوال کنید. ببینید به اندازه ی بچه ی دبیرستانی ما مشتق و انتگرال می خوانند؟

جلوتر که می آییم در سال  در ۱۹۴۰دوران بحران بزرگ و به هم ریختگی های جنگ جهانی اول و دوم. آمریکا گروه ضربت تشکیل می دهد که چرا بچه های ما اقتصاد را کم بلد هستند؟

در سال ۱۹۶۰ یک شورای عالی تعلیم و تربیت اقتصادی – ویژه تعلیم و تربیت اقتصادی – در سطح شواری انقلاب فرهنگی راه می اندازند. در حال حاضر این شورا در اغلب ایالت های آمریکا نمایندگی دارد. کار این شورا چیست؟ این شورا باید دقیقا استاندارد های تعلیم و تربیتی اقتصادی را از ۶ سالگی تا ۱۸ سالگی و بزرگسالی بچیند و رصد کند.

 اگر بچه ۹ ساله شد و این شناخت ها را نداشت به لحاظ گرایشی و رفتاری می گویند مشکل دارد و بعد تولید محصول می کند. انواع شعر کودکستانی، کتاب داستان، بازی انیمیشن، به شکل اشعار پاپ -یعنی آهنگ پاپی که خوانده می شود- تبدیل می شود. اصلا دنیایی است! ژورنال های تخصصی وجود دارد که مقالات علمی می نویسند، تحلیل محتوا می کنند که این ترانه ای که مثلا مدونا خواند دقیقا در پی چه استانداردی از اقتصاد بوده است و می خواسته با جامعه چه بکند؟ یعنی مدونا بی خود آهنگ نمی خواند. این جبهه ی دشمن است. بچه ی ۶ ساله طبق استاندارد هایی باید ۱۰ مفهوم را بشنود و آشنایی اولیه پیدا کند. یکی از این مفاهیم بهره وری و کار آفرینی است. ما نخبگانمان هم بعضی مواقع مفهوم کارآفرینی را نمی دانند.

مقام معظم رهبری می فرمایند اقتصاد مقاومتی همان اقتصاد کارآفرینی است. من در جمع دانشجویان امام صادق و در جمع ۷۰ نفره ی جهاد علمی بسیج کل کشور در کل مشهد و بچه های مسئول فرهنگی در کل کشور، سوال کردم « اقتصاد مقاومتی اقتصاد کارآفرینی است». این یعنی چه؟! … نمی دانستند! پس یعنی در آن قسمت از حرف های آقا پیچ رادیو را بسته اند. در آن قسمت سوادش را نداریم. آن قسمت گیرنده پیدا نکرد. آن کسانی که آنجا بودند نفهمیدند دیگر بقال محله که معلوم است. اما بچه ی آمریکایی در شش سالگی کارآفرینی یاد می گیرد. این توهین نیست؟ این عقب ماندگی آموزش و پرورش نیست؟ کتاب های دبستان و راهنمایی و دبیرستان را بررسی کنید. ببینید چه مفهوم اقتصادی را آموزش می دهند؟ تقریبا صفر، تعلیمات اجتماعی یک کلیاتی را به شما می گوید که آن هم غلط است.

من از سال ۸۰ در آموزش و پرورش رفت و آمد دارم. در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم هستم، هر چه قدر می گوییم اصلا اثری ندارد. مردم ما سواد اقتصادی دریافت نمی کنند. خودتان اینفوگرافی های فراوانی که در اینترنت نسبت به فرهنگ مصرف ما ایرانی ها هست را دیده اید. ما چهل برابر چینی ها مصرف انرژی داریم. این را کجا نشان بدهیم؟ خیلی وقت ها اصلا متوجه نیستیم که داریم اسراف می کنیم. ما اسرافمان بالاست. فرق بین اسراف و تبذیر چیست؟ آموزش و پرورش از اقتصاد چه چیز به ما داده است. ساده ترین سوادی که مردم روزمره باید بدانند را آموزش داده است؟

اصلا کسی می داند تورم نقطه به نقطه چیست؟ یکی از اساتید پرسید: این تورم نقطه به نقطه که در فلان مناظره گفتند چه بود؟! این سوال یک استاد دانشگاه است! این قسمت خوبش است که طرف نمی داند، اما قسمت بد آن است که طرف فکر می کند می داند! یکی می گفت: دیدی دیشب چه قدر قشنگ گفت؟! قبلا نفت را می فروختند ۱۰ دلار الان می فروشند ۱۲۰ دلار، خوب دارند می خورند دیگر! این ۱۲ برابر را کجا برده اند؟!

باید اول قدرت خرید دلار حساب شود. از سه جهت باید تغییر صورت بگیرد که وقتی تغییر می دهیم تقریبا برابر می شود یعنی ۱۲۰ دلار امروز معادل ۱۰ دلار همان موقع است. پس درآمد تفاوتی نمی کند. این را خیلی ها نمی فهمند. البته مردم عادی خیلی وقت ها می فهمند. می گویند این تاکسی ای که شش ماه پیش رفتیم ۵ تومان حالا شده است ۸ تومان! ۵ تومان آن موقع ارزشش بیشتر بود. این را یک آدم عادی می فهمد.

فرهنگ افتصادی؛ پاشنه آشیل افتصاد

مردم ما همه جای زندگیشان شنیده اند تضعیف چیز بدی است. تضعیف پول ملی هم برای مردم به معنای اقتصاد ضعیف است. نمی دانند این برای اقتصاد دانان یک اصطلاح است و الزاما بد نیست. مردم سواد اقتصادی ندارند تا بفهمند. می گویند ای کاش اقتصاد ایران هم مثل اقتصاد چین بود. اینقدر تولید می کردیم و… .چین در این ۲۰ سال تراز پرداخت هایش مثبت بوده است. نزدیک ۲٫۵ تریلون ذخیره ارزی دارد. طبق فرمول های اقتصادی باید پول هایش را تقویت کند اما برعکس همیشه پولش را تضعیف کرده است. چون می خواهد بازار های جهانی را بیشتر بگیرد. تمام علت اینکه آمریکا به چین حق ورود به سازمان تجارت جهانی را نمی دهد همین است. می گوید: اول پولت را تقویت کن بعد بیا! چون تو تضعیف کردی من دارم بیچاره می شوم!

اگر چین دارد خوب تصمیم می گیرد و خوب کار می کند خوب منم هم می خواهم پول ملی را تضعیف کنم. چرا؟ چون تضعیف یک معنایی دارد. مردم ما تضعیف را مترادف ضعف اقتصاد ایران می دانند. من چگونه و با چه زبانی بگویم این تفکر اشتباه است؟!

می گویند شاه خیلی قوی بود! دلار را ۷ تومان نگه داشت! ما باید قیمت واقعی اش را نگاه کنیم. یا می گوید نگاه کن عربستان را، عربستان سی سال پیش می گوید من حاجی بودم ریالش این قدر دلار بوده است الان هم همانقدر است.  این منتهای جهل و بی سوادی اقتصادی است. سیستم های ارزی را بچه های آمریکایی در اول دبیرستان می خوانند…

یک سیستم ارزی وجود دارد با نام میخکوب کردن، آن اقتصادی که عقل ندارد شعور ندارد یا آنقدر ضعیف هست که توان اداره کردن خودش را ندارد باید خودش را میخکوب کند! عربستان خودش را به آمریکا میخکوب کرده است. معلوم است که تغییری نمی کند. یعنی دلار ۲۰ درصد تضعیف بشود ریال هم تضعیف می شود چون خودش را میخکوب کرده است. عربستان اقتصاد ندارد که این کار را کرده است. هیچ کشوری این کار را نکرده است.

حالا این را چگونه می شود در یک برنامه تلویزیونی نشان داد. مردم می گویند بازار به هم ریخته است بعد این می گوید هیچ خبری نیست! کار عقلانی در اقتصاد به این است که به مردم یاد بدهیم قیمت های نسبی را ببینند نه قیمت های مطلق را. دیروز یک کسی که استاد تمام رشته ی فرهنگ و ارتباطات بود، گفت: آقا اوضاع به هم نریخته است؟ گفتم: نه! از نظر ما اقتصادی ها اصلا مهم نیست. برای ما قیمت های نسبی مهم است.

مثلا می گویند در ایران سود  ۱۷ درصد، ۲۱ درصد، یا ۲۴ درصد است. در آمریکا سود ۱٫۵ درصد و در ژاپن ۰٫۲۵ درصد است. حالا سیستم بانک ما ربوی است یا بانک آنها ؟ من می گویم سیستم آنها! درصد او واقعی است اما ما نسبی هستیم. باید با تورم مقایسه کنیم، شما تورم را – اگر ۲۵ درصد باشد – از ۱۸ درصد کم کنید می شود ۷ درصد! تازه به دولت کمک هم می کنیم! کل شبهه ی بانک شما تمام شد!

چه طور مهریه خانم ها را واقعی دارید حساب می کنید؟! مثلا مهریه حاج خانم ۶ هزار تومان است. خوب حاج آقا می گوید بفرما! این ۶ تومان را بگیر و برو! می گوید نه، ۶ هزار تومانی آن موقع باید واقعی شود! این واقعی فکر کردن است. اندیشه ی واقعی فکر کردن را اگر دنبال کنید می فهمید که وضع اقتصاد ایران خوب شده است نه بد. یک زمانی در دانشگاه ما یک نفر موتور گازی داشت می گفتیم این مرفه بی درد است. الان که ماشین را پارک کردم تعداد زیادی از ماشین ها متعلق به دانشجویان بود. این ارتقا است یا افول؟

 آمارها می گوید پدر بزرگ شما در گذشته اینقدر مرغ و  پروتئین نمی خورده است. نوروز امسال نسبت به پارسال سفرها ۴۰ درصد بالا رفته است. پدرانتان را مقایسه کنید. در طول عمرشان چه قدر مشهد می رفتند الان چه قدر می روند؟ ۲۰ سال پیش که من دانشجوی امام صادق بودم سر کلاس وقتی پایان ترم می شد به ندرت یکی، دو نفر از شهرستانی ها پیدا می شدند که می گفتند ما با هواپیما می رویم. الان ۳۰ درصد می گویند، ما هواپیما گرفتیم و می خواهیم برویم زیارت! یعنی اوضاعشان خوب شده است اما حس خوب بودن اصلا نداریم و بر ما سخت می گذرد.

ایران سطح درآمدش بالا رفته است اما رضایتمندی مردم پایین آمده است. اگر از من بپرسند؛ پاشنه آشیل اقتصاد ایران کجاست؟ می گویم: حوزه روانشناسیِ اقتصاد و حوزه فرهنگ. به عنوان مثال فرض کنید الان اینجا یک تکان کوچک بیاید. مثلا یک میز تکان بخورد. من فکر کنم که زلزله شده است و بلند شوم و فرار می کنم و چند نفر را هم زیر دست و پا بگیرم. بازار ارز ما به این دلیل آشفته شده است. این یک دلیل روانشناختی و فرهنگی است نه یک دلیل اقتصادی.

تحریم‌ ها؛ مفید یا مضر؟

دشمن می گوید تحریم اما من مسئله تحریم و ابعاد آن را – ابعادی که در رسانه هایشان گفته نمی شود – از زبان خود دشمن به شما باز گو می کنم.

در آمریکا موسسه ایست  که کار تخصصی اش تحریم اقتصادی است. یکی از کتابهای این موسسه را تهیه کرده ایم و در حال ترجمه آن هستیم و ان شاءالله تا چند وقت دیگر می رود برای چاپ. چند نمونه از آمارها را می گویم تا ببینید اوضاع از چه قرار است. آن کتاب ۱۲۰سال تحریم را مرور کرده است. ۲۰۴ تحریم در ۱۲۰ سال گذشته در کشور های مختلف اتفاق افتاده است. از این ۲۰۴ تا فقط حدود ۳۴ درصدش موفق بوده است. تحریم ۶۶ درصد شکست خورده است. پس احتمال موفقیت بسیار پایین است. تحریم های نفتی ۱۰۰ درصدشان شکست خورده است. از اولین تحریمی که آمریکا علیه ژاپن انجام داد تا تحریم مصدق از نظر اهداف اقتصادی شکست خورده است.

البته تحریم ها برای کشورهای تحریم شونده هزینه دارند، اما هزینه شان چه قدر است؟ تا سال ۱۹۸۵ سالانه  متوسط ۲ الی ۲٫۵ درصد GDP هزینه ایجاد می کردند. از ۱۹۸۵ که تحریم ها کمی پیچیده شده اند این شاخص شده است ۳٫۵ درصد.  عراق نیز ۵٫۵ درصد GDP اش بابت تحریم های آمریکا تخریب شده است. یعنی چه؟ یعنی من می روم خانه می گویم: من که از دیروز درآمدم ۱۰۰ تومان بوده است از این به بعد ۹۵ تومان است. خانم خانه آشفته می شود؟ نه! ۵ درصد چیزی نیست. اصلا فکر می کند دو تا پیتزا کمتر خورده است! حالا فرضا موثر باشد و کارش رابکند. حداکثرش همان ۵ درصد است. پس چرا آن طرفی ها اینقدر حرف از تحریم می زنند؟ به خاطر بعد روانی اش است. خودشان می دانند تاثیری ندارد. خودشان می گویند اگر تحریم به طور متوسط چهار سال تداوم داشته باشد باعث فایده می شود. چون تحریم مزیت نسبی ایجاد می کند. کالایی که قبلا صرف نمی کرده است که من  از یک کارخانه ایرانی بخرم از خارجی ارزان ترش را می خریدم، تحریم آن را گران می کند و کالای ایرانی فروش می رود.

یکی از دوستان ما که زمانی معاون پژوهشی جهاد دانشگاهی دانشگاه علم صنعت بود، می گفت ما هر وقت صحبت از تحریم می شود می گوییم خدا را شکر. چون می آیند سمت ما جنس می خرند، جنس سفارش می دهند. طبق آمار بعد از چهار سال تحریم مزیت نسبی ایجاد میکند. ما همه ی تحریم های آمریکایی را بیش از چهار سال صبر کردیم و تبدیل به فایده شده اند. برای این تحریم های اخیر  نیز باید ۴ سال صبر کنیم. اما شما وقتی حس کنید جامعه نا امن است – در حالی که امنیت داشته باشد – آن وقت شما از همه چیز می ترسید. شب تا صبح خوابتان نمی برد.

 علوم انسانی یکی از پیچیده گیهایش این است که ابعاد روانی بیشتر از ابعاد واقعی روی آن کار می کنند. می شود با کارهای تبلیغاتی سیاه را سفید نشان داد. در اقتصاد می شود بد را خوب و خوب را بد نشان داد. آنها امید بسته اند به بعد روانی تحریم، مخصوصا در شرایط فعلی. تحریم ها در ۵ سال گذشته وجود داشتند اما مردم این را در بعد روانی خودشان وارد نکرده بودند. اما حالا این اتفاق افتاده است. یعنی دشمن توانسته است در جنگ روانی قوی بشود.

سواد اقتصادی که نداریم، رسانه هم بلد نیست مدیریت ذهنی بکند، رسانه های عمومی هم دست ما نیست، هنرمندان اصلا علاقه ندارند در این زمینه وارد شوند.

تحریم توهم نیست!

البته من نمی گویم که همه ی تحریم ها توهم است. اتفاقا در عرصه کالاهای خارجی اصلا توهم نیست. یعنی اگر با ارز ۲۰۰۰ تومان کالایی وارد کنیم قیمت تمام شده اش در مقایسه با ارز ۱۰۰۰ تومان خیلی فرق می کند. توهم آن جاست که برای بالا رفتن قیمت ماست هم دلار را بهانه می کنند! هیچ کدام از نهاده های تولید این ماست وابسته به دلار نیست. خود سازنده و فروشنده هم با دلار زندگی نمی کند. اینجا توهم است. اگر تمام کارمند های ایران قرار بود اینجا حقوق بگیرند بروند در کشور های خارجی خرج کنند آن وقت دلار خیلی برایشان مهم بود.

در باب فرهنگ اقتصادی هم یک مثال بزنم؛ پدر من همیشه درآمد خودش را تخصیص می داد. مثلا برای پوشاک و خوراک و مسکن و…  همینطور ادامه می دادند تا می رسیدند به این که یک پولی کنار بگذارند برای دانشگاه آزاد. ولی چون پولی باقی نمی ماند پدر می گفت: باید بخوانید تا دانشگاه دولتی قبول شوید. من پول برای آزاد ندارم. اما سبک زندگی عوض شده است. پدر و بچه خودشان را ملزم می کنند بروند دانشگاه آزاد. خوب این هزینه ها روی بودجه خانوار سرریز می شود و پدر باید دو شیفت کار کند.

این سبک زندگی را خودمان انتخاب کرده ایم. در گذشته پدران ما انتخاب نکرده بودند، می گفتند برو دولتی بخوان. خود من سال اول قبول نشدم. گفتم یک سال دیگر هم می خوانم. واقعا می گفتم اگر من قبول نشوم دانشگاه آزاد هم نمی روم، می روم سربازی. با پدر کارمند این هزینه ها معنایی ندارد.خودمان اصلا تصورش را نداشتیم. پدری که بخشی از بودجه اش می رود برای آموزش فرزندانش خوب طبیعی است که از یک جا کم می آورد. از بهداشت می زند، از رفاه می زند، غُر فراوانی هم می زند یا خدایی نکرده یک کالای ۱۰۰ تومانی را ۲۰۰ تومان می فروشد تا درآمد را بالا ببرد.

ما در یک همچین مسیری افتاده ایم، من نمی گویم که بچه های ما نروند دانشگاه. اما برای چه بروند؟ ۶۰ درصد از دانشجویان ما استعداد دانشگاه رفتن ندارند. هر چه ما می گوییم طرف می گوید من فوق لیسانسم. خیلی ها واقعا نمی کشند. توان نداشته وارد این عرصه بشود. ما همه را داریم به زور دکتر می کنیم. سبک زندگی ما خیلی تغییرات دیگری کرده است. این سبک زندگی را مطابق با واقعیت های اقتصاد جلو نبرده ایم. نظر من این نیست که تحریم توهم است. مثلا فلان قطعه باید برای فلان آزمایشگاه می آمده ولی نیامده است. خوب این درست است. اما در تمام این سی سال ما بارهای بار تحریم را دور زده ایم. هرچه که بخواهند می آورند. من شرکت های بسیاری را می شناسم. قیمتش بالا می رود. ولی بالاخره می توانیم با هزینه هایی آن کالا را وارد کنیم.

 دنیا پیش رفته است به سمت جهانی شدن، اتفاقا نسبت به ۲۰ سال قبل فضای زیر زمینی بیشتری برای دور زدن داریم، چون اقتصاد جهانی و لایه لایه شده است. ما خیلی کارها برای دور زدن تحریم ها می کنیم. این تحریم ها آن قدر داستان های شیرین دارد. اینکه ما چگونه دور می زنیم، چگونه از خودشان می خریم. الان هم این کاره ایم! بخشی از این داستا نها را الان نمی گویند – که به حق هم است – ما هم نمی دانیم و اگر بدانیم لو می رود. ولی کارهایی که در ۲۰ سال پیش انجام داده ایم را می توان گفت. خوب است اینها برای عموم نقل بشود.

    تا کنون نظری ثبت نگردیده است.

http://