تأملی در روش ورود به تولید اقتصاد اسلامی

دکتر مسعود درخشان

وقتی ما یک نظام فرهنگی تعریف می کنیم که مبتنی بر تعالیم الهی است و یک نظام سیاسی (ولایت فقیه) تعریف می‌کنیم که هماهنگ با آن نظام فرهنگی و متکفل اجرای احکام الهی است و یک نظام اجتماعی تعریف می کنیم که تبلور زندگی اجتماعی در چارچوب آن نظام فرهنگی و سیاسی است، پس باید نظام اقتصادی هماهنگ با دیگر نظام‌ها و مبتنی بر موازین الهی باشد

« نظام » مجموعه ای است از اجزا که هدف خاصی را دنبال می کنند و دسته ای از این اجزا می توانند ماهیت مستقلی داشته باشند

 

 

 

یک مسأله، مبنای این نظام است. فلسفه تشکیل این نظام چیست؟ اجزا را می توان دید، رابطه آنها و هدف را هم می‌توان دید، اما مبنا را نمی‌توان به این سادگی تشخیص داد. باید دید این اجزا بر چه مبنایی برای تحقق آن هدف در کنار هم قرار گرفته‌اند. در واقع کمیت وکیفیت اجزا، در ارتباط با مبنا شکل می‌گیرد.

 

آیا نظام اقتصادی غیرالهی داریم؟ می‌گویند یک نظام در دنیا است و آن هم نظام عقلایی است که اقتصاد بر مبنای آن شکل گرفته و لذا دنیا به این نظام عقلایی رسیده است و این وهم شما است که از نظام اقتصاد اسلامی حرف می زنید. می‌گویند شما هم روزی سرتان به سنگ می خورد و به نظام ‌عقلایی برمی‌گردید، لذا این اقتصاد اسلامی تصور شما است و حقیقتی ندارد! می‌گویند علمی وجود دارد به نام اقتصاد و تنظیماتی وجود دارد که برمبنای عقلانیت است. دین و خدا و اعتقادات الهی ربطی به اقتصاد و تنظیم امور اقتصادی مسلمین ندارد.

 

از جمله نظام های غیرالهی، نظام اقتصاد سرمایه داری است. مبنا و فلسفه این نظام چیست؟

 

در این نظام، مبنا ازدیاد سرمایه است و همه چیز بر اساس تراکم سرمایه شکل می‌گیرد. هیچ تئوری اقتصاد سرمایه‌داری وجود ندارد که بر مبنای ازدیاد سرمایه نباشد. این نظام با نظام سیاسی چه رابطه‌ای بر قرار می‌کند؟ازدیاد سرمایه یعنی قدرت اقتصادی و قدرت اقتصادی باید هماهنگ با قدرت سیاسی شود تا قدرت سیاسی تسهیل کننده تکاثر سرمایه باشد. در نتیجه صاحبان قدرت اقتصادی و صاحبان قدرت های صنعتی و نظامی وارد نظام سیاسی می‌شوند، در احزاب نفوذ می‌کنند، رئیس جمهور انتخاب می کنند و … .

 

قدرت های ناشی از تکاثر سرمایه، فرامرزی اند. لذا حکومت‌ها و نظام‌های سیاسی هم فرامرزی شده‌اند. امریکا با این که بزرگترین قدرت سیاسی و نظامی است، برای حمله به کشورها با سایر قدرت‌ها مشورت می‌کند؛چون سرمایه و ارتباطات سیاسی هم جهانی شده‌است. این مکانیسم ارتباط نظام اقتصادی با نظام سیاسی است.

 

تهاجم اقتصاد سرمایه داری

 

نظام سیاسی ما چه ربطی به سازوکار شکل‌گیری قدرت‌های اقتصادی و نهادهای اقتصادی دارد؟ معلوم نیست! این‌ها اصلاً به هم نمی‌خورند. می شود اقتصاد کشور را بر اساس اقتصاد آمریکا شکل داد. اما این نظام اقتصادی دیر یا زود با نظام‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر تعالیم الهی در تعارض قرار می گیرد، چون روابط اجتماعی مردم مبتنی بر موازین الهی است.

 

ببینید الان چطور ذهن مردم را بمباران فرهنگی می‌کنند! برای اینکه می‌خواهند نظام اقتصادی غیرالهی به پیش برود. این بانک یک بانک سرمایه‌داری است. تا حالا کدام یک از این بانک های خصوصی گزارش داده‌اند که چه کارهایی در جهت محرومیت زدایی کرده‌اند یا بر ای تقویت و دوام این نظام سیاسی اسلامی مستضعفین و خانواده‌های فقیر چه کرده اند؟ برای کاهش قیمت مسکن چه قدمی برداشته‌اند؟ بانک فقط برای این است که مرتب نرخ بهره را افزایش دهد تا مردم دارایی‌های‌شان را بیاورند و به بانک بدهند. خوب با این وجوه چه کرده‌اید؟ گزارش بدهید! فقط بمباران فرهنگی کرده‌اید.

 

مثلاً بانک ذهنیت جامعه را کم کم به نرخ سود ۲۰ درصد می‌برد و لذا تورم باید بالای این باشد! از این قبیل کارها که ذهنیت‌ها و فرهنگ را شکل می‌دهند. چرا؟ چون این بانک در بطن نظام اقتصادی سرمایه داری ایجاد شده و هدفش تنها تکاثر ثروت است.

 

حالا اگر نظام سیاسی ما کمی ضعیف برخورد کند، این سیستم سرمایه داری که در حال شکل گیری است به سرعت در نمایندگان مجلس نفوذ می کند، وزیر و بعد کم کم رییس جمهور تعیین می‌کند، اما الان نمی‌توانند چون یک نظام ولایت فقیه قوی داریم که اجازه نمی‌دهد. آنها تا یک لایه جلو می‌آیند می‌بینند به سنگی برخورده اند. طبع قضیه ایجاب می‌کند که به دنبال مته‌ای بروند تا سنگ را سوراخ کنند چون اقتضای قضیه این است که باید در نظام سیاسی نفوذ کنند؛ همان طور که در همه جای دنیا این کار را کرده‌اند.

 

آخرین حرف بوش این بود که مسأله ایران و سوریه زمان می‌خواهد و ما فقط امیدواریم! امید به چی؟ به شکل گیری نهادها و تغییر در نظام‌های سیاسی و فرهنگی.

 

فشاری در نظام اقتصادی احساس می‌کنم که به طور طبیعی به دنبال این است که در نظام‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تصرفات مبنایی انجام دهد. افرادی که فقط به فکر دین و خدا هستند کم‌کم کنار گذاشته می‌شوند چون آن زیربنای اقتصادی فشارهایی را به وجود می‌آورد که نمی‌تواند این مدیران را تحمل کند. اگر بخواهم کمی جلوتر بروم به شما می‌گویم کمی دوروبرتان را نگاه کنید، مثل این که نسل جدیدی از مدیران در حال تربیت شدن هستند که بتوانند خودشان را با این اقتصاد هماهنگ کنند یعنی آن مدیران به نظام سیاسی فشار بیاورند و خدای نکرده متحول کنند! این همان است که رییس جمهور آمریکا می گوید «امید»! یعنی از طریق مدیران نسل جدید این اتفاق بیفتد.

 

مبنا را هدف بگیرید

 

این جایی است که باید خیلی مواظب باشیم. وقتی می‌خواهیم بانک اسلامی درست کنیم، یک بار می‌گوییم بانک چیست و چه اجزایی دارد، بعد می رویم اجزایش را با اسلام تطبیق می دهیم. ولی یک موقع است که می گوییم این بانک کارش چیست و چه وظیفه‌ای دارد، اصلاً چه نیازی به بانک بوده که به وجود آمده؟ این یعنی سؤال از فلسفه ایجاد بانک. این بانک به کسانی که صاحبان ثروت‌اند وام بیشتری اعطا می‌کند. اگر شما وام می خواهی باید پولدار باشی! بروید امتحان کنید! چند نفر دانشجو بروید به بانکی و بگویید وام می‌خواهید. مدیر بانک اول از همه می‌گوید خوب شما چه دارید؟! شما می‌گویید هیچ، فقط جوانی و اعتقادات و دانش. می‌گوید نمی‌شود! اما اگر سه نفر بروند بانک و بگویند یک میلیارد وام می‌خواهیم و همین برجی که شما الان در آن نشسته اید مال ماست، خوب مدیر می‌گوید بفرمایید این هم وام! اصلاً دو تا وام می‌دهد.

 

یکی از شیوه‌های رایج در نظام سرمایه داری این است که اگر می‌خواهید ثروتمند شوید محرومان را هدف قرار دهید نه ثروتمندان را ! هیچ وقت ثروتمند نمی‌تواند از ثروتمند پول بچاپد، بلکه محرومان را می چاپند! بنگاه های اقتصادی نوعاً کالاها و خدماتی تولید می‌کنند که طبقات متوسط متقاضی آن هستند چون بسیار می‌فروشند و سود زیادی هم می‌برند. بانک چنین وضعیتی دارد. یعنی جایی است که پس انداز طبقات ضعیف و محروم و مستضعف را می‌گیرد و به ثروتمندان منتقل می‌کند تا ثروتمندتر شوند. شما پیش یک فقیه بروید و بدون این که نامی از بانک ببرید، بگویید می خواهیم سازمانی راه بیاندازیم که پس انداز طبقات متوسط و محروم، ثروتمندان را ثروتمندتر کند، ببینید فقیه چه جوابی می دهد! آیا مجوز شرعی به شما می‌دهد؟ اما جواز همین بانک‌ها را می دهد چون کارشناس نمی‌گوید که ماهیت این بانک‌ها چیست. فقط اجزای بانک سرمایه داری را اسلامی می‌کنند و بعد می‌گویند بانک، اسلامی شد. وظیفه ما این است که روی مبنا کار کنیم.

 

نمی شود نظام سیاسی ما بر مبنای ولایت فقیه باشد اما بانک ما عین بانک خارجی باشد، از این بدتر این که بانک خارجی خودش بیاید و فعالیت کند! بعد هم جشن می گیریم و می گوییم این اولش است، انشالله در آینده بانک های خارجی بیشتری خواهند آمد! اگر بانک سرمایه داری بتواند در یک نظام اقتصادی اسلامی تنفس و رشد کند، معلوم می‌شود که آن نظام اقتصادی اسلامی اشکال دارد.

 

حال اگر بخواهیم طوری این نظام اقتصادی را شکل دهیم که با نظام سیاسی ولایت فقیه سازگار شود چه باید بکنیم؟ البته این کاری مشکل است. اگر دولت اقبال کند وعلاقه‌مند باشد، این اقتصاد اسلامی رشد می‌کند. دولت، دانشگاه و حوزه باید با هم همکاری داشته باشند. باید بین اقتصاد و دین پیوند بزنیم؛ پیوند حوزه و دانشگاه و دولت. چگونه می توان بین اقتصاد و دین پیوند ایجاد کرد؟ نه تنها باید دلباختگی به تئوری‌های اقتصاد سرمایه داری از بین برود بلکه وقتی راجع به بانک فکر می‌کنیم باید همان حالتی را داشته باشیم و از آن جایی تغذیه شویم که داریم راجع به قول معصوم فکر می‌کنیم، آن وقت دیدن این که تلویزیون مرتباً تبلیغ سود بانکی می کند، دلخراش است. اگر این تبلیغات ممنوع شود تأثیر والایی بر تفکر مردم دارد.

 

مردم بنا به فرهنگ خود اصلاً به این مسایل کاری ندارند اما ما داریم به زور توی مغز آنها جا می‌اندازیم! البته می دانم که قطعاً دست‌هایی در کار است. مردمی که حساب قرض الحسنه ای باز می‌کنند، انتظار دارند که این پولشان درد عده ای را برطرف کند، خوب بانک باید گزارش دهد با این پولی که از مردم گرفته چقدر به مستمندان و فقیران کمک کرده‌است؟ و چگونه؟ چطور بانک‌ها می‌توانند به جای انگیزه دریافت و پرداخت بهره، جامعه را در سازندگی و توسعه اقتصادی مشارکت دهند؟

 

به نظر من باید در چند حوزه فعالیت‌های‌مان را به طور همزمان آغاز کنیم.

 

۱٫ در ابتدا باید کاستی‌های نظام غیرالهی را نشان دهیم. تا زمانی که این نظام اقتصاد سرمایه داری خودش را موجه نشان می‌دهد، این خطر همواره وجود دارد. این کاستی‌ها دو وجه دارد: یکی تعارض‌ها و تناقص‌هایی که در خود این نظام سرمایه داری وجود دارد. در این نظام چیزی به نام عدالت و انسان محوری و رشد در مسیری که خدا خواسته مطرح نیست. باید با شناخت و آگاهی از این نظام اقتصاد متعارف و سرمایه داری، به این سؤال‌ها پاسخ داد. اگر اقتصادسنجی یا بانکداری یا توسعه درس داده می شود، نقد آن هم گفته شود. از همین اقتصاددانان غرب هم کتاب‌هایی در مورد نقد این مباحث و محدودیت‌های کاربرد آن در کشورهای در حال توسعه هست.

 

۲٫ مسأله بعد این است که در تنظیم امور اقتصادی مسلمین، معیارهای الهی و اسلامی خودمان را همواره مدنظر داشته باشیم، نخست حقیقت مسایل اقتصادی را در اختیار فقیه قرار دهیم و سپس از او فتوا بخواهیم.

 

اگر دلباخته معصومین علیهم السلام باشید نگران این بانک‌ها هستید، ولی اگر دلباخته فیلسوفان و اقتصاددانان غربی باشید و به آن‌ها افتخار کنید دیگر این بانک برایتان مهم نیست و می‌گویید باید نظام سیاسی، خودش را با اقتضای بانک تطبیق دهد، تا جایی که نهایتا می‌گویند باید دین را هم تغییر داد! پس اساس کار به خودمان برمی گردد که دغدغه دین داشته باشیم. بانک را که می‌خوانید فلسفه بانک را هم بخوانید.

 

۳٫ کار بعدی این است که مبنا و فلسفه این تنظیمات اقتصادی را در چارچوب مختصاتی به نام احکام قرار دهیم. ببینید هر چیزی مختصاتی دارد. ما مختصاتی داریم به نام احکام الهی، مبانی و اصول. باید مبانی و فلسفه نظام اقتصادی با مختصات احکام سازگاری داشته باشد، احکامی که فقها استنباط کرده اند. متأسفانه در بسیاری موارد فقه نظر به اجزا می‌کند. ما باید به مراحلی برسیم که بتوانیم «نظام سرمایه داری» را موضوع اجتهاد قرار دهیم؛ یعنی جایی که فقه به کل نظر می کند. آیا فقه می‌تواند به این مرحله برسد؟ البته فکر می‌کنم که مسأله حساسیت زیادی دارد چون امکان خطرات دیگری وجود دارد. البته این فرضیه را نیز نباید فراموش کرد که همین فقه کافی است. چون این فقه می‌تواند به همه مسایل پاسخ شرعی بدهد، به شرط آنکه مسأله را درست مطرح کنیم. به عنوان مثال، آیا صادرات نفت ما مصداق سلطه کفار بر مسلمین نیست؟ آمریکا توپ و تانک خودش را به چه منظوری آورد و درعراق پیاده کرد؟ غیر از امنیت عرضه نفت خام به جهان سرمایه داری؟! ما به دنیای استکبار نفت می دهیم، آن‌ها صنعت‌شان را رشد می‌دهند و ابزار سرکوب‌شان را تقویت می‌کنند و در عوض به ما دلار می‌دهند و ما با آن دلارها، بیشتر خودمان را به اجناس آنها وابسته می‌کنیم! پس با این صادرت نفت، هم مستکبرین وکفار را تقویت کرده‌ایم و هم اقتصاد خود را به آنها وابسته کرده ایم. آیا کسی تاکنون این مسأله را به این نحو پیش فقیه مطرح کرده‌است؟

 

۴٫ حرف آخر این که وظیفه اقتصاد اسلامی این است که طبقات پایین را بالا ببرد، تا هر جا که استعدادش را داشته باشد. الان می بینیم که با این نظام سرمایه داری چقدر شکاف در جهان زیاد شده و این شکاف، نظام سرمایه داری را با بحران مواجه خواهد کرد. ما نمی خواهیم افراد ثروتمند را فقیر کنیم بلکه می خواهیم افراد فقیر را بالا بکشیم که در نهایت موجب رشد و توسعه اقتصادی و توانگری کلیه طبقات اجتماعی است. کدام یک از تئوری‌های اساسی اقتصاد سرمایه داری محور اصلی بحث خود را عدالت و رشد طبقات محروم قرار داده است؟

    تا کنون نظری ثبت نگردیده است.

http://