ابراهیم فیاض
۱٫ سرمایه داری یا سرمایه محور(کاپیتالیسم) یکی از نظام های اقتصادی است که محور خود را بر روی «سرمایه» قرار می دهد و بدون توجه به کار به دنبال یافتن رهیافت هایی برای «افزایش سرمایه بر سرمایه» است. چون در اینجا محوریت با سرمایه است، بنابراین «سرمایه محوری» در مقابل «کار محوری» واقع می شود، و می توان گفت «دو نظام معرفتی و ساختاری» اقتصادی «سرمایه محوری و کار محوری» وجود دارد.
۲٫ چون سرمایه محوری است، پس نیازمند تبدیل همه چیز به سرمایه است و این زمانی ممکن می شود که بتواند نماد و نشانه ای را بر اشیاء بگذارد که بتواند شی ء را تبدیل به یک کالای سرمایه ای کند و معمولا اشیاء را با حیثیت علت غایی با وجه کاربردی آن نامگذاری و از نظر کمی بررسی می کند و بر آنها قیمت گذاری می کند، پس همه اشیاء را در یک «نظام قیمت گذاری» طبقه بندی می کند.
۳٫ از راه قیمت گذاری، تمامی منابع عمومی ثروت تبدیل به «منابع خصوصی» می شوند و چون محرومیت عمومی را در بر می گیرد، «فقر عمومی» را به دنبال دارد و زمانی که این قیمت گذاری به اشیایی که به طور آزاد در طبیعت وجود دارند صورت می گیرد محصور در «اعتبارات اجتماعی» می شوند و از دسترس عمومی خارج می شوند و در دست «اعتبار گذاران اجتماعی و اقتصادی» قرار می گیرد.
۴٫ اشیاء زمانی که دارای اعتبارات اجتماعی اقتصادی می شود و روی آن قمیت گذاری می شود، تابع «صیرورت اقتصادی جامعه» می شوند؛ پس کسانی می توانند از آن استفاده کنند که دارای آن اعتبارات باشند و به طور طبیعی، همه دارای این اعتبارات نیستند و گرنه اقتصاد بی معنا می شود و رشد اقتصادی رخ نخواهد داد، پس به طور معمول اعتبار گذاران بایستی بر قیمت اشیاء بیفزایند تا بتوانند رشد اقتصادی را تضمین کنند ؛ یعنی رشد قیمت تا جایی پیش رود که قدرت خرید کالا وجود داشته باشد و یا به عبارتی رکورد اقتصادی و تورم، جامعه را طی نکند.
۵٫ «گرانی قیمت و پولی شدن اشیا» به گونه مداوم وجود دارد که به آن «رشد اقتصادی» گفته می شود و عده ای به دلیل قیمت های بالای بازار، از دسترسی به اشیاء باز می مانند که حاصل آن ایجاد فقر در جامعه است و چون گرانی به گونه ای مداوم ادامه دارد، فقر به طور روز افزون افزایش می یابد و در نتیجه سرمایه داری «فقر آفرین» است.
۶٫ سرمایه داری دارای «نظام معرفت تقلیلی» است ؛ یعنی همه چیز را به اقتصاد و معرفت مبتنی بر آن، تقلیل می دهد و اقتصاد را زیر بنای معرفت و ساختار قرار می دهد و آنچه که مارکس به عنوان زیر بنا بودن اقتصاد گفته است، در واقع گزارشی از نظام سرمایه داری است و یا به عبارت سرمایه داری، همه چیز کالا می شود و دانش نیز تبدیل به کالا می شود، پس بسیاری به علت گرانی دانش، از دانش آموزی محروم و بی بهره می شوند(آمار بی سوادی در کشورهای سرمایه داری).
۷٫ «تعدیل اقتصادی» یا «تعدیل بین عرضه و تقاضا»، یک نظام مکانیکی است که «اقتصاد انسانی» را به یک «اقتصاد مکانیکی» تبدیل می کند که علم تجربی به جای علم انسانی آن را مدیریت می کند، پس ارزش های انسانی زیر چرخ اقتصاد مکانیکی نابود می شوند و زمانی که ارزش های انسانی نابود شود، فرهنگ نیز فقیر خواهد شد و فرهنگ که فقیر شود، زندگی انسان، تهی خواهد شد و اینجاست که «پوچ گرایی یا نهیلیسم» بر زندگی انسان غالب می شود که مبنای مدرنیسم و پسا مدرنیسم و سرمایه داری است.
۸٫ از نظر اجتماعی، سرمایه داری بر قشر متوسط، تکیه می کند قشری که در میانه قرار دارد و در حال فرار از قشر پایین به سوی قشر بالا است ؛ پس پویایی اجتماعی را تضمین می کند و پویایی از نابودی سنت شروع می کند تا بتواند «پوچ گرایی اجتماعی» را به ارمغان آورد پس ارزش های اجتماعی مخالف مصرف گرایی را نابود می کند و نام آن را مدرنیسم می گذارد و جنگ «سنت و مدرنیسم» و «ضد مصرف گرایی و مصرف گرایی» به وجد می آید.
۹٫ «مردم و عدالت»، دو مفهوم در هم تنیده اند. بر عکس «آزادی و نخبگان» که به هم بافته شده اند و «عدالت» در نظام سرمایه داری با یک تقلیل «به انصاف» تبدیل می شود و آن را به یک معنای مجازی تبدیل می کند. و حاصل آن ازدیاد قشر متوسط است؛ یعنی هر چه در یک جامعه، قشر متوسط افزایش پیدا کند عدالت بیشتر است و هر چه قشر متوسط کمتر باشد عدالت نیز کمتر خواهد بود. پس مردم که مفهوم به هم تنیده به سنت است و عدالت را نیز در درون خود دارد در نظام سرمایه داری نابود می شود. پس مردم و سرمایه داری دو مفهوم متضاد هم هستند.
۱۰٫ شاخص عدالت در سرمایه داری، کم شدن دهک های بالا و پایین در ضریب مشهور سرمایه داری (جینی) است که ضریبی خام می باشد؛ یعنی تغییرات خود دهک های پایین و بالا را نشان نمی دهد، چه بسا در جامعه ای، قشر میانی آن بسیار باشند، ولی فقرای آن در فقر مطلق به سر ببرند (مثل بی خانمان های امریکا) و دهک های بالای آن نیز در غنای مطلق به سر ببرند که این اوج بی عدالتی است.
۱۱٫ گاهی قشر متوسط در نظام سرمایه داری به قشر فقیر تبدیل می شود و این زمانی است که رکود سرمایه داری ایجاد می شود و قشر متوسط در اثر بیکاری، کم می شود. پس معنای عدالت در نظام سرمایه داری رشد اقتصادی و عدم رکود است که با مقداری تورم نیز همراه است. پس عدالت با تورم معنا می شود که خود تورم نیز سبب فقر زایی می شود که شامل دهک های پایین می شود، و نتیجه آن می شود که عدالت در نظام سرمایه داری نیز به معنای فقر زایی و ضد عدالت می شود.
۱۲٫ آنچه به عنوان پیشرفت و تکامل بشری، مطرح شده است بر اساس «آزادی و نخبگان و سرمایه داری» بنا می شود که ضد عدالت و ضد مردم و ضد نظام های انسانی و مردمی است که امروزه به نام «جهانی شدن» مشهور شده است که شامل «ظلم جهانی» و «ازدیاد فقر عمومی جهانی» است و روز به روز به فاصله فقرا و اغنیاء در سطح جهان می افزاید و انسان ها را به فقر مطلق و غنای مطلق نزدیک می سازد که ویرانی جهانی را به دنبال دارد (ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس).

    تا کنون نظری ثبت نگردیده است.

http://