دکتر حمید ناظمان و گذری بر تاریخ عقاید اقتصادی
علم اقتصاد چگونه علم شد!
اكنون بيش از دو دهه كه اقتصاد جهاني وضعيتي غير عادي دارد، و تورم همراه با ركود، اغلب كشورهاي صنعتي را رنج ميدهد. تقريباً همزمان با اين پديده رنجآور، علم اقتصاد نيز با نوعي بحران جدي مواجه شده است.
اشاره: متن زیر بر گرفته شده از مقاله ایست از دکتر حمید ناظمان که به صورت خلاصه تاریخ عقاید اقتصادی را شرح داده است. وی در این مقاله به نحوه شکل گیری علم اقتصاد به شکل امروزی آن نکاتی را مطرح می کنند که در کمتر کتابی دیده می شود.
***
افکار و عقاید اقتصادی همیشه با مفاهیم سیاسی و ارزشی همراه بوده است. حدود یکصد سال پس از تدوین مباحث اقتصادی و سیاسی توسط آدام اسمیت این علم با مساعی اقتصاددانان نئوکلاسیک, جامه نو به تن کرده و میرفت تا بتدریج قیود ارزشی و اخلاقی را کنار گذارد و به صورت یک دانش تحققی و مستقل درآید. ولی این راه طولانیتر شده و حدود یکصد سال دیگر میگذرد, و اینک در ربع آخر قرن بیستم هنوز هم معمای یک «علم اقتصاد تحققی» ناگشوده مینماید. این مقاله بر آن است که با مروری بر پیشینه تئوری اقتصاد و روش شناسی علمی آن نشان دهد که این دانش جوان اگر چه پیشرفت زیادی کرده و به یک «علم کامل» خیلی نزدیک شده است ولی منازعات رایج در این رشته هنوز هم بیش از آنکه از اختلافات روش شناختی ناشی شده باشند, ریشه در تفاوتهای فلسفی و ارزشی دارند.
هدف یک اقتصاددان این نیست که پند و اندرز بدهد بلکه اینست که بگوید چگونه میتوان ثروتمند شد. (ژان باتیت سه ۱۸۱۴)
هدف این علم تحقیق در مورد قوانین توزیع کننده محصول میان طبقات مختلف است. (دیوید ریکاردو ۱۸۲۰)
مقدمه
اکنون بیش از دو دهه که اقتصاد جهانی وضعیتی غیر عادی دارد، و تورم همراه با رکود، اغلب کشورهای صنعتی را رنج میدهد. تقریباً همزمان با این پدیده رنجآور، علم اقتصاد نیز با نوعی بحران جدی مواجه شده است.
پس از دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی که دوره رشد و شکوفایی اقتصادی در دنیای صنعتی ، و دوره اعتبار و عظمت علم اقتصاد بوده، اکنون در حدود بیست سال که تئوری اقتصادی کلان، با نوعی تزلزل و بی اعتمادی در محافل دانشگاهی روبرو گردیده و سیاستگذاری اقتصاد کلان ، ابزار تحلیلی قاطعی ندارد.
در دوره بعد از جنگ جهانی دوم یک الگوی تحلیلی (IS-IM) که به صورت تز ترکیبی “کینزی- نئوکلاسیک” طراحی شده بود (HICKS -1937) تا حد زیادی اقتصاد دانان کلان را به خود مشغول داشته و رضایت نسبتی اقتصاددانان کاربردی را فراهم آورده بود.
براساس این تز ترکیبی در عمل اقتصاددانان در کشورهای مختلف الگوهای کوچک و بزرگ اقتصاد سنجی کلان را طراحی کرده و با استفاده از ابزارهای سیاستگذاری پولی و مالی، پیشبینیهای نسبتاً دقیقی از عملکرد اقتصادی کشورهای صنعتی ارائه میدادند (EVANS-1967).
کشورهای در حال توسعه نیز با این گونه روشهای تحقیق و سیاستگذاری آشنا شده و سعی داشتند به مبانی نظری قابل اعتمادی در برنامه ریزی و سیاستگذاری اقتصادی متوسل شوند.
اگر چه در میان اقتصاددانان دانشگاهی، مداخله طلبان افراطی از یک سو و محافظه کاران متعصب از سوی دیگر، با تز ترکیبی ” هیکس” سرسازش نداشته و آنرا همانند فرزند نامشروعی تحقیر میکردند ، ولی از آنجا که در عمل جایگزین بهتری ارائه نشده بود، این گونه نارضایتیها راه بجایی نمیبرد.
از اواسط دهه ۷۰ که پدیده تورم رکودی (STAGFLATION) شدت یافت, کارآیی الگوهای اقتصاد سنجی کلان, کمکم مورد تردید قرار گرفت. در این زمان, اقتصاددانان محافظه کار فرصت را غنیمت شمرده و با شدت بی سابقهای نظریات کینز و هر نوع تز ترکیبی برخاسته از آن را به باد انتقاد گرفتند و سعی کردند تمام مشکلات اقتصادی دنیای صنعتی را, معلول سیاستگذاریهای فعالانه و مداخلات بی مورد دولتها به حساب آورند.
تحلیلگران بیطرف و اقتصاددانان میانهرو به این قبیل منازعات با نوعی خوشبینی علمی نگریسته و امیدوارند که دیر یا زود این گونه سوء تفاهمهای حرفهای مرتفع گردیده و صلح و صفادر محافل دانشگاهی برقرار گردد. اما تحقیق در محتوای این مباحثات و علل و انگیزههای آن میتواند حاکی از این واقعیت باشد که جدال اقتصاددانان بر سر روش شناسی علمی تئوریها و یا تکنیک تحلیلی آنها نیست بلکه محتوای فلسفی و سیاسی این تئوریها است که مورد منازعه واقع شده است.
با مروری بر تاریخ علم اقتصاد و روش شناسی آن میتوان نشان داد که به لحاظ اهمیت بنیانی تئوریهای اقتصادی در معیشت آدمی, نظریات مطروحه در این علم همواره با منازعات فلسفی و سیاسی بسیار جدی همراه بوده و از برخورد این نظریات است که مسیر تحولات اقتصادی و سیاسی جهان در طول تاریخ ترسیم گردیده است.
نظر شما چیست ؟
دیدگاه ها
تا کنون نظری ثبت نگردیده است.