مقدمه:

۱) از سال ۱۳۴۶ که با آموزش آکادمیک و دانشگاهی، این علم هویت مستقلی پیدا کرد، تاکنون تغییر و تحولات مختلفی در دنیای علم اقتصاد رخ داده است. با گذشت سال های متمادی وفارغ التحصیل شدن چندین نسل از دانش آموختگان اقتصاد در ایران کم کم جامعه اقتصاد خوانده های ایران شکل گرفته است. و اکنون به نظر می رسد که پس از ۳۴ سال، زمان آن فرا رسیده است تا با نگاهی درجه دو به آموزش علم اقتصاد در ایران، سیر تاریخی و نقاط ضعف و قوت آن مورد بررسی جدی قرار گیرد تا از این رهگذر میزان کارآمدی و اثربخشی آن مورد سنجش واقع شود.

۲) با شروع هر حرکت جدید در جامعه، موجی از هیجانات ناشی از فرایند تاسیس، در کنار عقلانیت و مطالعات احتمالی انجام شده قرار می گیرد و امکان تدقیق در چرایی و چگونگی وقوع آن پدیده را از کارشناسان و مخاطبان سلب می کند. از سوی دیگر در وادی فعالیت های معطوف به حوزه مسائل اجتماعی، یکی از مناسبترین سنجه ها و قابل اتکا ترین محک ها، تجربه و سیر تاریخی پدیده است. در حالی که به دلیل مشخص و مدون نبودن عوامل تاریخی درباره آموزش علم اقتصاد، اطلاعات لازم جهت بررسی تجربی آموزش این علم در ایران فراهم نیست. لذا به نظر می رسد پس از گذشت چندین سال از استقلال رشته اقتصاد در آموزش های دانشگاهی ایران، وقت آن رسیده است تا با بررسی و دقتی مجدد در سیر تاریخی آموزش این علم، هدف گذاری ها و میزان حصول به اهداف ارزیابی شده، تا در حد امکان راه را بر خطاهای احتمالی آینده بسته و با تخصیص بهینه منابع، امکان کسب مطلوبیت بالاتری برای جامعه فراهم آید.

از این رو به طور مشخص اهداف این پژوهش عبارتند از:

۱- تلاش برای مکتوب کردن بخشی از تاریخ شفاهی آموزش علم اقتصاد در ایران.

۲- ایجاد ادبیات منسجم و مدون در این زمینه و تلاش جهت ایجاد زمینه های مناسب برای نقد عالمانه آموزش علم اقتصاد در ایران.

۳- تشویق گزاره های تحقیقی به منزله فاز صفر انجام پژوهش های آتی.

۴- تلاش در جهت استحکام هویت صنفی – علمی در بین دانش آموختگان اقتصاد.

۵- تحریک جامعه علمی کشور جهت واکاری مجدد اهداف و روش های ثابت و غیر قابل تغییر انگاشته شده در این زمینه.

برای انجام این پژوهش، با اتکا به مطالعه کتابخانه ای انجام شده درباره تاریخچه آموزش علم اقتصاد در ایران روش مصاحبه انتخاب گردید. بدین منظور فهرستی از استادان و دانش آموختگان مبرز گروه های مختلف سنی کشور تهیه شد ولی با توجه به کثرت افراد منتخب، نسبت به انتخاب و تهیه فهرست نهایی اقدام گردید. در این انتخاب علاوه بر امکان دسترسی، معیارهای سنی گرایش فکری – سیاسی و داشتن تجربه سیاستگذاری اقتصادی لحاظ شد. پس از تدوین سوالات راجع به شیوه کار، با گروهی از استادان صاحب نظر در این زمینه مشورت شد. در نهایت پس از انجام مصاحبه ها، جمع بندی کار، به منظور تاکید بر مطالب مهم، یافتن نقاط مشترک و شفاف سازی تناقض های احتمالی موجود با امید بهره مندی بیشتر از مطالب و نظرات ارزشمند استادان بزرگوار، توسط تدوین کنندگان مجموعه تهیه گردید. بر اساس روش منتخب می توان ادعا کرد آنچه در ادامه خواهد آمد خلاصه و جمع بندی نظرات گروه مبرزی از اعضای جامعه اقتصادانان ایرانی است.

اقتصاد چگونه علمی است؟

ویژگی بارز علم اقتصاد، طبقه بندی آن در حیطه علوم انسانی است. این طبقه بندی مختصات و مقتضیات خاصی را برای این علم به همراه دارد که آن را از سایر علوم طبیعی مستثنی می کند. علوم انسانی، علومی هستند که به واسطه مشاهده رفتار آدمیان در حیطه های شخصی و جمعی وانتزاع واقعیت و سپس مدل سازی از آنها به وجود می آیند. بدین ترتیب می توان گفت که این دسته از علوم، خاصیت اکتشافی و نه اختراعی دارند. اکتشاف و مدل سازی از رفتار آدمیان از جنبه های گوناگون، به تولید علوم انسانی مختلفی منجر می شود. لیکن به واسطه واحد بودن منبع بحث تمامی علوم انسانی – انسان ارتباط غیرقابل انکاری بین آنها برقرار است. به گونه ای که متفکران مختلف با عبارات مختلف، ولی مشابه به این پیوند اشاره داشته اند. گروهی معتقدند که علوم انسانی مختلف به منزله نگاه متفکران از پنجره های مختلف به یک واقعیت خارج از پنجره ها می باشد. گروه دیگری این علوم را به حلقه های مختلف یک زنجیر تشبیه می کنند که بدون وجود هر کدام، زنجیر مذکور بدلیل گسستگی، مفهوم خود را از دست می دهد.

به هر حال اکثریت مصاحبه شوندگان در این مجموعه، اذعان کردند که بدون توجه عالم علم اقتصاد به سایر رشته های خواهر و برادر آن، امکان تحلیل دقیق واقعیت ها وجود ندارد. به عبارتی با تکیه بر این واقعیت که ریشه های عمیق مفاهیم اقتصادی بر پدیده های غیر اقتصادی استوار است، اهمیت توجه به حلقه های این زنجیر، به منظور عمق بخشیدن به تحلیل های دانش آموختگان اقتصاد گوشزد شده است. البته در میزان و چگونگی انتقال سایر دانش های مرتبط ولی خارج از حیطه، درجه اولی علم اقتصاد، اختلاف نظر وجود دارد که در قسمت های بعدی خواهد آمد. طبقه بندی اقتصاد در حیطه علوم انسانی نکته قابل توجه دیگری را نیز یادآوری می کند. از آنجایی که انسان، موجودی اجتماعی است، فی ذاته امکان تاثیرگذاری و تاثیرپذیری او از جامعه وجود دارد. پس به همین ترتیب علوم انسانی، ازجمله اقتصاد نیز از تغییر و تحولات جامعه، تاثیر پذیرفته و از امکان تاثیرگذاری بر تغییرات جامعه هم برخوردار است. به عبارتی پویایی جو سیاسی هر جامعه و زنده و فعال بودن گروه های اجتماعی، می تواند به طور غیر قابل انکاری بر رشد علم اقتصاد تاثیر داشته باشد، یعنی از آنجایی که در چنین وضعیتی احساس نیاز بیشتری به علم اقتصاد می شود، محیط پرسشگر، شکاک و نقاد اطراف، جوابگویی و تحرک بیشتری را از عالمان این رشته می طلبد. لذا دانشجو و استاد نیز در سیستمی پیش برنده امکان ارتقای سطح علمی خود و جامعه را به دست می آورند. در کشور ما نیز در دوره های مختلف، متناسب با پویایی و اختناق جامعه می توان شاهد ارتباط مستقیم اوضاع جامعه با حیطه های مختلف علوم انسانی، از جمله اقتصاد بود. تاثیرگذاری مولفه های عدالت خواهی، اثرپذیری جامعه به واسطه ارتباط با دنیای پیشرفته، تهدید و یا تهییج جامعه توسط تفکرات کمونیستی غلبه احساسات انقلابی، اختناق های سیاسی، غلبه جریانات استبدادی داخل و خارج از حکومت ورود تفکرات اسلامی (یا با ظاهری اسلامی) در دوره های مختلف، هر کدام به نوعی شاهدی بر این مدعا می باشند.

گرچه تمام آدمیان در زمان های مختلف، نوعی رفتارهای اقتصادی از خود بروز داده و می دهند، لیکن کیفیت علم اقتصاد به طور معنی داری از رفتارهای اقتصادی منفرد و غیر همه گیر متفاوت می باشد. به هر حال علم اقتصاد همانند سایر علوم انسانی به طور جدی از سطح توسعه یافتگی جامعه متاثر می باشد. اصولا حجم و کیفیت مبادلات و رفتارهای اقتصادی، بر رشد این علم تاثیر به سزایی دارد. به طور مثال تا زمانی که در جامعه ای یک یا دو بانک وجود داشته باشد، صحبت از نظام بانکداری و توقع رشد و پویایی علم اقتصاد در این باب توقع به جایی نیست با این وصف از آنجایی که در فضای اقتصاد ملی ایران، حاکمیت بخش دولتی مجال فعالیت واقعی و گسترده را از بخش خصوصی سلب کرده است، علم اقتصاد نیز نتوانسته است در زمینه معیارهای بخش خصوصی فعال و بالنده عمل نماید. از سوی دیگر غیر رقابتی بودن فضای فعالیت های اقتصادی، احساس نیاز جدی به استفاده از این علم را در سطوح مختلف اعم از دولتمردان و یا سایر بازیگران عرصه فعالیت های اقتصادی را از بین برده است.آخرین نکته ای که در باب مقتضیات علوم انسانی بودن علم اقتصاد قابل ذکر می باشد، توجه به این مهم است که اصولا آزمایشگاه واقعی و عملی هر یک از علوم انسانی، از جمله اقتصاد جامعه می باشد و این قضیه از دو جنبه کلی قابل بررسی و دقت نظر است:

۱- از آنجایی که هر جامعه ای تحت تاثیر عوامل داخلی و بیرونی در حال تغییر است و از سوی دیگر اجرای دستورالعمل تجویز شده اقتصادی در هر دوره، تاثیرات غیر قابل برگشتی – حداقل در کوتاه مدت به وجود می آورد، امکان مقایسه اثربخشی و کارایی دو نظریه مختلف به شیوه تجربی در شرایط برابر وجود ندارد. پس لزوم بهره گیری از شیوه عقلا که استفاده منطقی و شبیه سازی تجارب دیگران می باشد، در این زمینه راهگشا و کم هزینه تر خواهد بود.  با این وصف آموزش علم اقتصاد در هر کشوری، باید به این مهم توجه داشته باشد.

۲- از آنجایی که اثر هر تجویز اقتصادی تا دوره های طولانی باقی خواهد ماند و چه بسا به صورت فزاینده تکثیر می گردد، لذا در این سیستم خطاها، بسیار پرهزینه خواهد بود، پس در آموزش علوم انسانی، از جمله اقتصاد باید با تکیه فراوان بر این واقعیت، مسئولیت وجدانی و اخلاقی هر دانش آموخته به او گوشزد گردد. از سوی دیگر به نظر می رسد تاکید و چه بسا آموزش منش ملی و آموزه های اخلاقی، باید در دستور کار آموزش علم اقتصاد قرار گیرد.

نقاط عطف تاریخی آموزش علم اقتصاد در ایران

آموزش علم اقتصاد در ایران در طول سال های متمادی دچار تغییر و تحولات جدی شده است. به نظر می رسد که بررسی این سیر تاریخی و تحولات اساسی آن بتواند به درک بهتر وضع موجود و تحلیل نقاط قوت و کاستی آن کمک کند. از سوی دیگر شناخت دقیق این تاریخچه، دانش آموختگان ایرانی این علم را از بحران هویت علمی – صنفی موجود می رهاند. با توجه به مطالعه انجام شده و صرف نظر از تغییرات جزیی نقاط عطف مذکور را می توان در ۵ گروه کلی مورد بررسی قرار داد:

۱) دوره اول آموزش آکادمی کعلم اقتصاد در ایران را می توان دوره اقتصاد عمومی – اجتماعی نامگذاری کرد.  در این دوره اقتصاد رشته ای مستقل نبوده و هم پوشانی قابل توجهی با برخی دیگر از علوم انسانی از جمله سیاست و حقوق دارد تا جایی که در دوره ۳۰ ساله اقتصاد در سال های ۱۳۱۳ تا  ۱۳۳۳ دو سال اول برای تمامی دانشجویان اقتصاد، سیاست و حقوق، مشترک بوده است.

در این دوره آموزش علم اقتصاد بنا به نظر گروهی از صاحبنظران، بسیاری از آموزش های اقتصادی، با معیارهای امروز قابلیت اطلاق علم اقتصاد را ندارد حال آنکه با لحاظ کردن معنا و مفهوم علم اقتصاد، نمی توان چنین دیدگاهی را با قاطعیت پذیرفت.

۲) با استقلال دانشکده اقتصاد در سال ۱۳۴۴ به همت جمعی از استادان از جمله رئیس وقت موسسه تحقیقات اقتصادی، مرحوم دکتر حسین پیرنیا، رفته رفته علم اقتصاد در ایران ماهیتی مستقل پیدا کرد. در این دوره با حضور استادان بزرگواری که اکثرا تحصیلات غیر فرانسوی (انگلیسی – آمریکایی) داشتند و به طور جدی متاثر از دیدگاه کمی، به اقتصاد گرایش داشتند، آموزش علم اقتصاد وارد مرحله جدیدی شد. اما به دلیل حضور استادان پیش کسوت که به ارتباط جدی میان علوم خواهر و برادر حیطه علوم انسانی معتقد بودند دید جامع الاطرافی به دانش آموختگان این رشته ارائه می شد. در این دوره با ترجمه کتاب ریاضیات برای اقتصاد تالیف آلن، توسط مرحوم پیرنیا و تالیف و ترجمه کتب دیگر توسط سایر استادان، به تدریج مباحث کمی وارد رشته اقتصاد می گردد و تخصص ها و گرایش ها معنای جدیدی می یابد.

۳) به دنبال گرایش کلی مدیریت اجتماعی – سیاسی جامعه با ورود استادان جوان و پرتحرک جدید که اکثرا تحصیلات خود را در آمریکا و انگلیس سپری کرده بودند در دهه ۴۰ آموزش دانشگاهی در ایران به سیستم واحدی تغییر کرد.

وجود دلایل و عوامل دیگری نیز در این تغییر سیستم نیز محتمل است که نیاز به بررسی های دقیق و مجزایی دارد. از جمله این موارد می توان به شرایط سیاسی روز ایران و جهان اشاره کرد که گرایشات آمریکایی در آن و بخصوص در بین دولتمردان آن روز به روز در حال گسترش بوده است. احتمال تاثیر جدی سیاست های بین المللی دولتمردان آمریکایی، از جمله مواردی است که در این زمینه باید مورد بررسی و آزمون واقع شود.

۴) وقوع حادثه عظیم انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ و حاکم شدن روح انقلابی در سال های اولیه در کنار برخی از برداشت های خاص از اسلام که به تبع آن اقتصاد را به واسطه دخالت در مادیات و زدودن معنویت جامعه طرد می کرد، به نوعی نحوه نگاه به این علم نزد برخی از لایه های تاثیرگذار در کشور تغییر یافت. دخالت در کار خدا دانستن برنامه ریزی اقتصادی در بین برخی از گروه های دینی در ابتدای انقلاب علم اقتصاد را از سطوح اصلی حاکمیت دور کرد و یا حداقل آن را از اولویت های بالای دولتمردان خارج نمود.

دولتی شدن بخش عمده ای از اقتصاد در طول سال های پس از انقلاب و کاهش روزافزون رقابت، شرایط ناشی از انقلاب و سپس جنگ، کمبودهای فراوان ناشی از این وضعیت و تحریم های برخی از دولت های غربی و … نیز باعث شد تا بخش خصوصی نیز به این علم نیازی پیدا نکند. پس بدین ترتیب علم اقتصاد در ایران در سطوح دولتی و خصوصی به کالایی لوکس بدل شد تا جایی که در موارد فراوانی رهنمودهای حکومتی، جای مطالعات و بررسی های کارشناسی را گرفت.

۵) تقویت تز اقتصاد اسلامی وتحولات ناشی از انقلاب فرهنگی، یکی دیگر از نقاط عطف در این بررسی می باشد. اگرچه این دوره به لحاظ تاریخی با دوره چهارم هم پوشانی دارد، لیکن به لحاظ اهمیت موضوع می توان آن را نقطه عطف مجزایی به حساب آورد پس از انقلاب و تعطیلی دانشگاه ها در سال های مرسوم به انقلاب فرهنگی، تلاش شد تا دانشگاه های کشور اسلامی شوند. در این تحقیق مجال نقد و بررسی انقلاب فرهنگی نیست، لیکن به منظور بررسی تحولات ناشی از این واقعه بر سیستم آموزش علم اقتصاد در ایران به مواردی اشاره می گردد. طبق مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی به منظور اسلامی کردن دانشگاه ها گروهی از استادان کشور به دلیل وابستگی فکری به نحله های مختلف و منتقد نظام حاکم، از فعالیت در دانشگاه ها منع شدند. از آنجایی که با حذف تفکر رقیب دیگر دلیل عمده ای برای پویایی تفکر حاکم باقی نمی ماند، این تحول تاثیر جدی بر دانشکده های اقتصاد و سیر رکودی آن داشته است. از سوی دیگر اقتصاد و سایر علوم انسانی دچار تناقض جدی شد. از یک سو به واسطه ارتباط نزدیک علوم انسانی با اعتقادات و ارزش های جامعه، بیم آن وجود داشت که با عدم حذف تفکرات منتقد و به اصطلاح معاند امکان رسوب و تقویت آنها فراهم شود و از سویی دیگر این گروه از دانش ها، جزو علوم به حساب می آیند و خلط علم با ایدئولوژی میتواند به ماهیت علم بودن آن ضربه وارد آورد. به هر ترتیب برخوردهای قشری و بنیادگرایانه به تفکرهای علمی نیز باعث شد تا ضمن اخراج گروهی از استادان، سایر مدرسین باقی مانده نیز از بیم انگ ها و پیامدهای آن تلاشی جهت ارتباط علم خود با جامعه و به عبارتی برای کاربردی و مرتبط نمودن دانش خود نکرده و در نتیجه آموزش دانشگاهی این دانش نیز با چنین آفتی رو به رو گردید.

از دیگر سو، نظام با تقاضای فراوان مدیران اجرایی جهت جایگزینی با مدیران اخراجی در سیستم دولتی رو به رو شد که یکی از بهترین گزینه ها، استادان و مدرسین دانشکده های اقتصاد بودند. این انتخاب باعث شد تا استادان چند شغلی، فرصت کافی جهت مطالعه و پژوهش را از دست داده و رخوت را به محیط دانشکده های اقتصاد تحمیل نمایند. انقلاب فرهنگی و اسلامی کردن دانشگاه ها تاثیر دیگری نیز در دانشکده های اقتصاد و سیستم آموزشی این علم بر جای گذاشت و آن ورود و تقویت تز اقتصاد اسلامی و طرح اختلافات موجود در این زمینه نمی باشد. لیکن به دلیل تاثیر این تفکر بر آموزش علم اقتصاد در کشورمان در این دوره تاریخی باید اذعان کنیم که به نظر می رسید درباره امکان پذیری و احتمالا چگونگی تلفیق ایده های اسلامی با دروس تئوریک علم اقتصاد به گونه ای که پس از انقلاب فرهنگی مطرح شد – هیچ مطالعه جدی انجام نپذیرفته و این ادعا بیشتر متاثر از روحیه انقلابی و حس اسلام خواهی ملت ایران بوده است، حال آنکه عملیاتی کردن این ادعا و  نیاز سنجی آن مستلزم مطالعاتی جدی می باشد. به جز تلفیق فوق الذکر، بحث ورود دروس تحت عناوینی مرتبط با اقتصاد اسلامی نیز پس از این دوره مطرح شد. جدای از آنکه این دروس محدود به سه الی پنج واحد درسی می باشد و بر مجموع کل واحدها تاثیر جدی ندارد، ولی باید توجه شود که با تغییر نظام حکومتی به جمهوری اسلامی جامعه توقع داشته و دارد که دانشگاه به سئوالات اقتصادی آن از منظر اقتصاد اسلامی جوابگو باشد. پس ورود دروس اقتصاد اسلامی باید به عنوان نقطه عطفی در تاریخ آموزش علم اقتصاد در ایران مورد توجه واقع شود. به نظر می رسد علی رغم اصرار مدارس علمیه اسلامی بر وجود تفکرات اقتصادی در اندیشه اسلامی و در ضمن، سال ها تجربه در این زمینه هنوز این بحث در صورت روشن و دقیق مطرح نشده وپژوهش های جدی و دامنه داری صورت نپذیرفته است. انجام پژوهش های اقتصاد اسلامی در طول سال های گذشته و بالاخص قبل از تصمیم حساس ورود این دروس به سیستم دانشگاهی، بیشتر بر ابتکارات شخصی مبتنی بوده و هیچ سازمان و سیستمی برای این امر طراحی نشده بود و حتی می توان ادعا کرد در حال حاضر نیز مطالعات سیستماتیک و برنامه ریزی شده جدی در این زمینه بسیار ناچیز می باشد.

تا جایی که حتی علی رغم وجود کرسی اقتصاد اسلامی در دانشگاه های معتبر اقتصادی اروپا، ارتباط معنی دار و سازمان یافته ای جهت انتقال تجارب، دانسته ها و پژوهش های ایشان به کشور نیز صورت نگرفته و نمی گیرد. بدین ترتیب با ورود اقتصاد اسلامی، به سیستم حکومتی کشور و ورود آن به آموزش علم اقتصاد در ایران قبل از انجام مطالعات کافی، دقیق و منظم و بدون ایجاد سازماندهی اجرایی کافی و اندیشیده شده برای آن، بدترین ضربه ها را به این واقعیت قابل دفاع وارد کرده ایم.

۶) دوره تولید انبوه دانش آموختگان دانشگاهی

شواهد موجود حاکی از آن است که پس از پایان جنگ ۸ ساله و با شروع برنامه اول توسعه بعد از انقلاب اسلامی و در سال ۱۳۶۸ این ایده در زمینه گسترش دانشگاه ها غلبه پیدا کرد که در صورت رشد کمی تحصیلات دانشگاهی در کشور، جامعه حتی اگر امکان جذب دانش آموختگان در مشاغل مرتبط را نداشته باشد، از منافع و مزایای ناشی از ارتقای سطح دانش اجتماعی افراد بهره مند می شود. گرچه این تئوری نیاز به مطالعه و بررسی بیشتری دارد، ولی به هر حال از آن سال تاکنون، دانشگاه های کشور سالانه با رشد مثبتی نسبت به جذب و فارغ التحصیلی جمعیت کلان جوان خود اقدام می نماید. در زمینه اقتصاد نیز فارغ از سطح، نوع و کیفیت معلومات دانش آموختگان و متناسب با نیازهای جامعه، هر روز بیش از دیروز، افرادی به خیل فارغ التحصیلان می پیوندند. گرچه در این دوره، با استناد به کتب اقتصادی مورد استفاده در تدریس دروس اقتصادی، می توان ادعا کرد که سطح تئوریک آموخته های اقتصاد محض در بین دانش آموختگان این رشته، ارتقا یافته است، لیکن مولفین این مقاله با اتکاء به برداشت های شخصی خود و بهره گیری از نظرات گروهی از استادان و اهل فن معتقدند که نسبت توانمندی دانش آموختگان اقتصاد به سطح آموخته های اقتصادی دانشگاهی ایشان در دوره زمانی مورد بحث نسبت به دوره های ماقبل و بالاخص دوره تسلط تفکر استادان تحصیل کرده در اروپا بر دانشکده های اقتصاد به طور محسوس کاهش یافته است.

به عبارتی گرچه دانسته های اقتصاد خرد، کلان سنجی و …  دانش آموخته ایرانی- به لحاظ کتب مورد استفاده از دوره های قبلی، بسیار بیشتر و حتی در سطح دانشگاه های معتبر جهانی می باشد ولی هم بلحاظ چگونگی تدریس و از آن مهمتر، تفهیم مطالب و هم به لحاظ نیاموختن دیگر ابزارهای موردنیاز، از جمله سایر علوم خواهر و برادر در حیطه علوم انسانی، توانمندی حل مشکلات اقتصادی اقتصاد آموختگان رشد نیافته و نسبت آن به دانش تئوریک ایشان کاهش یافته است. خروج روزافزون دانش آموختگان در کنار این واقعیت، باعث شده است تا جامعه نیز از توانمندی این رشته علمی سلب اطمینان کرده و آن را در حیطه کالاهای لوکس قلمداد کند. از دیگر سو عدم واگذاری امور اقتصادی از سوی دولتمردان به کارشناسان اقتصاد و ارائه رهنمودهای دائمی از سوی ایشان به عالمان این رشته و یا مدیران اقتصادی نااشنا با علم اقتصاد که به جایگزینی رهنمود با مطالعات کارشناسی منتهی می شود، خود دلیل دیگری بر این مدعاست.

کاستی های نظام آموزش علم اقتصاد در ایران

بخش اول) کاستی های ناشی از نقایص کلی سیستم دانشگاهی

به نظر می رسد سیستم دانشگاهی فعلی کشور فارغ از هر دانشگاه و یا هر رشته تحصیلی، دچار مشکل است که دانشکده های اقتصاد نیز از آنها رنج می برد.

۱- تقریبا افراد مختلف مصاحبه شده در گروه های سنی مختلف بر این نکته اذعان دارند که سیستم انتخاب رشته در کشورمان با روش کنکور که کمترین توجهی به روحیات، علایق و توانمندی های افراد مختلف ندارند، در حکم پرتاب کننده دانشجویان به رشته های مختلف عمل می کند. این واقعیت در همه رشته ها از جمله اقتصاد که علاقه، پشتکار و حساسیت فراوانی نیاز دارد قابل مشاهده است.

۲- به نظر می رسد در طول سال های متمادی، دانشگاه های ما به مراکز صرفا آموشز عالی تبدیل شده اند. ارتباط استاد و دانشجو فقط به سطح کلاس های درس تقلیل یافته است. از آنجایی که کلاس تنها بخشی از آموزش دانشگاهی است و امکان انتقال بسیاری از نکات از طریق کلاس های درسی میسر نیست، این امر در کاهش سطح علمی دانشگاه ها تاثیر جدی داشته است. از سوی دیگر به نظر می رسد ارتباط سیستماتیک دانشجو و دانشگاه با جامعه به صورت فزاینده ای در حال کاهش است. این کاهش ارتباط، موجب می شود تا دانشجو در طول تحصیل، مجرد از نیازهای جامعه پرورش یافته و نقش سازنده خود را از دست بدهد. این مهم در دانشکده های علوم انسانی از جمله اقتصاد مشهودتر و خطرناکتر می باشد.

۳- سیستم دانشگاهی کشور ما در ادامه روش های پیش بینی شده برای آموزش های تا سطح دیپلم، به طور جدی متکی بر حافظه است، و شیوه های نگاه کردن به موضوع، اندیشیدن و تامل را به دانشجو، آموزش نمی دهد. عدم آموزش این عناصر کلیدی امکان رشد را از دانشگاه های کشور ما سلب کرده است.

۴- فاصله عمیق دانشگاه های ایران و غرب و اختلاف فاحش سطح تولید تفکرات علمی بین اندیشمندان ایرانی و غربی امری غیر قابل انکار است.

به طور مثال توجه به این واقعیت جالب و روشنگر است که اولین دانشکده اقتصاد در ایران ۱۸۸ سال بعد از چاپ کتاب معروف ثروت ملل نوشته آدام اسمیت به وجود آمده است. لذا به نظر می رسد که سیستم دانشگاهی کشورمان باید با توجه به این اختلاف، تلاش هدفمند، برنامه ریزی شده و سیستماتیک جهت بهره گیری از مباحثات و دستاوردهای علمی جهان توسعه یافته را سازمان دهد، لیکن مشاهدات ما و مطالعه نظرات گروهی از مصاحبه شوندگان در این مجموعه حاکی از آن است که چنین امری در دانشگاه های ما تعریف نشده است.

۵- اولویت اول نبودن ملاک های علمی در گزینش استادان و مدیران سیستم آموزش عالی کشورمان یکی دیگر از نقاط ضعف آموزش عالی به حساب می آید که با پاکسازی های پس از انقلاب فرهنگی در یک مرحله و در پیش گرفتن سیاست تولید انبوه دانش آموخته در مرحله دیگر، ضربات جدی تری به سطح علمی دانشگاه های کشور وارد کرده است. انحصاری بودن مدیریت در این سیستم تا جایی پیشرفته است که در برخی از رشته ها از جمله اقتصاد، به انحصار در آموزش نظریات اقتصادی نیز منجر شده است.

۶- دولتی بودن دانشگاه های ایران و ارتزاق آنها از بودجه عمومی کشور، باعث شده است تا این دانشگاه ها بدون احساس نیاز به بررسی هزینه فایده ای عملکرد و تصمیم هایشان به فعالیت خود ادامه می دهند. با این وصف الزاما ارتباط مستقیمی بین میزان پاسخگویی آموخته های دانشگاهی و نیاز جامعه وجود نخواهد داشت.

به نظر می رسد در صورتی که دانشگاه مجبور بود برای جبران هزینه های خود، درآمدی کسب نماید، آنگاه به طور جدی تلاش می کرد تا در جهت رفع نیازهای جامعه دانش خود را کارآمد کرده و ارتقا دهد.

بخش دوم) کاستی های ویژه آموزش علم اقتصاد در ایران

جدای از نقایص مطرح شده در بخش اول مواردی نیز وجود دارند که به طور مشخص در حیطه آموزش علم اقتصاد مطرح می باشند.

۱- نزدیک بودن مباحث علم اقتصاد با نیازهای روزمره مردم باعث می شود تا گروه های مختلف اجتماعی درباره مطالب مختلف اقتصادی به بحث و بررسی بپردازند. یعنی تا جایی پیش می رود که گاهی علم بودن این حیطه به فراموشی سپرده می شود. همپایی دانش آموخته اقتصاد با چنین فضایی ممکن است باعث شود که وی نیز در گفته ها و پژوهش های خود فارغ از تئوری ها و نظریه های موجود تلاش کند تا سطح بحث را جهت درک عمومی تقلیل دهد. اگر چنین مساله ای به صورت عادت درآید، احتمال نفوذ چنین دیدگاهی در آموزش های دانشگاهی و در نتیجه کاهش سطح علمی آنها دور از تصور نیست که البته به نظر می رسد در حال حاضر دانشکده های اقتصاد ما به طور جدی از این آفت رنج می برند.

از سوی دیگر، بخشی از استادان اقتصاد معتقدند که باید جهت جذاب شدن مباحث، در کلاس های درسی تلاش بود تا به ملموس کردن تئوری ها از طریق بیان مباحث روز جامعه، ارتباط بین دانشجو و جامعه را افزایش داد. حال آنکه در فضای تصویر شده چنین تلاشی محتمل است به این نتیجه منجر شود که دانشجو تصور نماید که تئوری های اقتصادی به صورت مجرد قابلیت حل مسائل جامعه را خواهد داشت. علی الظاهر طرح این دو نظر ما را به یک تناقض هدایت می کند که کلید حل آن در چگونگی طرح و ارتباط مسائل روز جامعه در کلاس های نظری می باشد. به نظر می رسد که تعیین حد فاصل مذکور، نیاز به بررسی و پژوهش مجزایی دارد.

۲- در سیستم دانشگاهی آموزش علم اقتصاد در ایران، کم توجهی قابل تاملی نسبت به مبانی اجتماعی و فلسفی تئوری های اقتصاد صورت می پذیرد.

این سیر نزولی دقت در مبانی ذکر شده، پس از تغییر سیستم دانشگاهی علم اقتصاد از اروپایی به آمریکایی (مطابق توضیحات بند ۲- ج) شدت گرفته است.حال مرور مجدد این مهم که در حیطه علوم انسانی، ارتباط ناگسستنی بین علوم وجود دارد، (همانطور که در قسمت ب توضیح داده شد) اهمیت آموزش این مبانی دو چندان می شود. به نظر می رسد چنین انتزاعی از مباحث فلسفی قدرت مشاهده صحیح و تحلیل نزدیک به واقع مسائل را از دانش آموختگان اقتصاد خواهد گرفت.

۳- همانطور که گفته شد تقریبا اکثریت مصاحبه شوندگان بر این نکته اذعان دارند که علم اقتصاد، علم کشف قانونمندی های رفتار انسانها به صورت منفرد و یا گروهی می باشد. با این تعریف مشاهده یک رکن اساسی از آموزه های علم اقتصاد خواهد بود. حال اگر در سیستم آموزشی دانشگاهی این علم، آموزش ها و تمرین های لازم برای بهبود شیوه های مشاهده، انتزاع و تجدید مشاهدات غیر ضروری صورت نپذیرد، علی رغم دانستن الگوها و تئوری ها، استفاده از آنها برای حل مشکلات جامعه میسر نخواهد بود. یکی از نکات اساسی که به عنوان نقطه ضعف سیستم آموزش علم اقتصاد در ایران مطرح شده است نیز همان عدم توجه کافی به اهمیت مشاهده می باشد.

۴- وقتی یک سیستم دانشگاهی از انجام مشاهده و تجزیه و تحلیل آن عاجز باشد یا حداقل در این زمینه کم توان باشد، طبعا سیستم برای آموزش مباحث متعاقب مشاهدات عینی وقایع جامعه نیز علاقه ای نشان نخواهد داد. این مشکل نیز در سیستم آموزش علم اقتصاد در ایران وجود دارد. به عبارتی این سیستم توجه کافی به فهم مسائل اقتصاد ایران از خود نشان نمی دهد.

۵- اقتصاد، علمی انسانی است که از کشورهای توسعه یافته به ایران انتقال یافته است.  استفاده از دانش برگرفته از رفتارهای شخصی و اجتماعی غرب توسعه یافته، برای حل مسائل اقتصاد ایران، نیاز جدی دانش آموختگان ایرانی به مطالعه و تحقیق برای انتقال صحیح و کافی را دو چندان جلوه گر می سازد. تحقیق در سیستم دانشگاهی علم اقتصاد در ایران، می تواند ضمن کاهش شکاف علمی موجود بین ما و غرب، به کاربردی کردن این علوم نیز یاری رساند.

۶- در سال های اخیر علی الظاهر تلاش فراوانی از سوی دولتمردان کشور به منظور تقویت بخش خصوصی تضعیف شده صورت گرفته است. با گسترش بخش خصوصی نیاز به تئوری اقتصادی معطوف به این نیاز نیز امری منطقی به نظر می رسد.

آنچه در آمریکا متاثر از اقتصاد بنگاه ها به وجود آمده است، رشد گسترده اقتصاد خرد می باشد، حال آنکه در ایران تحت تاثیر اقتصاد دولتی، تاکید فراوانی بر اقتصاد کلان می شود. با این وصف گروهی از مصاحبه شوندگان بر این باورند که سیستم آموزش علم اقتصاد در ایران، در حال حاضر توانمندی های مورد نیاز بنگاه های غیردولتی را در دانش آموختگان خود به وجود نمی آورد.

۷- انحصار سیستم آموزشی علم اقتصاد در آموزش نظریات نئوکلاسیک ها به گونه ای که حتی گروهی از دانشجویان این نظریات را تنها تئوری های موجود می پندارند، باعث شده است تا برخی از دانشجویان تصور کنند که علم اقتصاد در این نظریات به پایان رسیده و تلاشی برای نقد، بررسی و گسترش علم صورت نگیرد.

۸- نقد وضع موجود و شک در آموزه های متعارف یکی از کلیدی ترین عناصری که می تواند دانش آموخته و به ویژه دانش آموخته علم اقتصاد را وا دارد که به بررسی و کنکاو جدی تر بپردازد. در سیستم آموزشی علم اقتصاد ایران که دیدگاه های انتقادی – به جز در موارد خاص و متکی به افراد به جای سازمان – طرد شده و یا حداقل طرفداری ندارد، این شاه کلید طلایی گسترش علم از دست رفته است و در نتیجه رخوت در محیط دانشکده های اقتصادی مان گسترش یافته است.

چه باید کرد؟

اصلاح وضع موجود نیازمند تدقیق و بررسی های جدی می باشد که به طور مجزا در هر یک از سوالات مطرح در این زمینه مورد بحث قرار گرفته اند. به عبارتی همانطور که قبلا گفته شد، مجموعه مصاحبه های انجام شده در حکم فاز صفر یک حیطه مطالعاتی می باشد که امید است زمینه های پژوهش در این باره را فراهم نماید. به هر حال متناسب با ویژگی های برشمرده شده برای علم اقتصاد و کاستی های مطرح شده در نظام آموزشی دانشگاهی کشور بویژه در آموزش علم اقتصاد در ایران، می توان پیشنهادهایی را برای اصلاح وضع موجود بیان کرد. با توجه به توضیحات ارائه شده در اصل مصاحبه ها به منظور رعایت اصل اختصار تلاش می شود در این قسمت صرفا به بیان کوتاه پیشنهاد اکتفا کرده و بحث تکمیلی را به پژوهش های آتی موکول نماییم.

 

شواهد حاکی از آن است که مهمتر از هر گونه کم و یا زیاد کردن فهرست دروس، خوب درس خواندن و خوب درس دادن مباحث موجود، دارای اولویت جدی است. آموزش دقیق و کامل تئوری های موجود در کنار تاکید بر لزوم توصیه گردد. تقریبا فضای کلی تمامی مصاحبه ها حکایت از آن دارد که وجود فضای اجتماعی و سیاسی مناسب و پویا که به اندازه کفایت به عنصر کلیدی شک بها داده و از آن بهره بجوید و انگیزه و سوال کافی برای افراد جامعه و بالاخص دانشجویان ایجاد نماید، تاثیر غیر قابل انکاری بر جدی شدن فضای فکری و مطالعاتی دانشگاهیان ما خواهد داشت. بالاخص در رشته اقتصاد که طیف های فکری متنوعی در آن بحث می کنند، این موضوع اهمیتی دو چندان می یابد. فضای عمومی رشته اقتصاد چنان است که دانشجوی آن باید با انگیزه، علاقه و شناخت کافی وارد این رشته شود. تنوع گستره مطالب از تاریخ اندیشه های اقتصادی تا اقتصاد سنجی، دانشجویی را می طلبد. که بتواند این بحث های متنوع را در کنار هم جمع و تحلیل نماید.  لذا به نظر می رسد معرفی دقیق این رشته به دانش آموزان سال های پایانی دبیرستان و احتمالا اصلاح سیستم کنکور، می تواند در این زمینه موثر باشد. دانشجوی اقتصاد باید بتواند مباحث اقتصاد ایران را با بهره گیری از تئوری های موجود تحلیل نماید. پس آموزش شیوه های مشاهده و اندیشیدن از دانشجویانی نقاد و پرسشگر که به طور منطقی از ابزار شک بهره برند، موجب خواهد شد تا با تردید کامل در آموخته ها، امکان مطالعه، تحلیل و تامل دوباره برای ایشان فراهم آید.

در حال حاضر در کشورهای پیشرو در علم اقتصاد، دانشگاه های مختلف، دارای مکاتب فکری مختلفی هستند که به طور جدی با یکدیگر در بحث و جدل می باشند. سیستم استخدام هیات علمی در کشور ما در کنار سایر مباحث مطروحه در قسمت های مختلف این پژوهش باعث شده است تا چنین امری در دانشکده های ما به وجود نیاید. به هر ترتیب علم اقتصاد در ایران صرفا مبتنی بر آموزه های نئوکلاسیکی بوده و به نظر می رسد تاکید و آموزش سایر مکاتب می تواند در بهبود وضع موجود راهگشا باشد. حال آنکه در شرایط فعلی، در گام نخست حتی باید به تدریس دقیق و همان تئوری های نئوکلاسیکی اکتفا نمود. دانستن علوم خواهر و برادر اقتصاد در حیطه علوم انسانی، امری است که بی شک می تواند در گسترش دامنه دید و قدرت تحلیل دانش آموختگان این علم موثر باشد. لزوم بازنگری در فهرست دروس موجود می تواند راه را برای تقویت این مجموعه باز نماید. البته در حال حاضر مثلا درس جامعه شناسی به گونه ای تدریس می گردد که هیچ ارتباط موثر و پیش برنده ای برای دانش آموختگان اقتصاد به وجود نمی آورد. تفکر در باب چگونگی ورود این دروس نیز حکایت دیگری است که باید موضوع پژوهش های جداگانه ای باشد.

 

تغییر سیستم آموزشی از تمرکز بر کتاب ها به تمرکز بر موضوعات، می تواند برای کاهش بخشی از دروس موجود موثر باشد. لزوم تاکید بر شیوه های نوین جهت کسب تجربه و آزمون (کارآموزی)  در حین تحصیل و امکان کاربردی نمودن تئوری های آموخته شده، امر مهمی است که باید در سیستم آموزشی علم اقتصاد در  ایران مورد توجه قرار گیرد. به هر حال به نظر می رسد امروزه وقت آن رسیده است که یک بار دیگر با تدقیق در وضع موجود، زمینه های حذف کل و یا بخشی از برخی از دروس و یا اضافه کردن دروس جدیدی همچون تاریخ اقتصادی جهان و ایران، جامعه شناسی اقتصادی، روانشناسی اقتصادی اقتصادی کاربردی، مهندسی مالی اقتصاد تکنولوژی، حقوق و اقتصاد بورس و بانک، روابط بین الملل، جهانی شدن و موارد دیگری را فراهم آوریم.  باشد که علم اقتصاد در ایران کارآیی اصلاح امور اقتصادی کشور را باز یابد.

    تا کنون نظری ثبت نگردیده است.

http://