دکتر فرشاد مومنى(۱) عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و از اعضای موسسه دین و اقتصاد است که به عنوان یکی از چهره‌های اقتصاد نهادگرا شناخته می‌شود. فارغ از نقطه نظرات این مکتب اقتصادی، آنچه در ادامه می‌آید متن مقاله‌ای است از دکتر مومنی که ابتدائا به صورت یک سخنرانی در سالگرد رحلت امام در اوایل دولت اصلاحات ایراد و سپس مکتوب گردیده است. در این مقاله، ابتدا سه اشتباه پس از انقلاب مورد توجه قرار می‌گیرد و پس از آن ایده جنگ فقر و غنا در نگاه امام خمینی را مطرح می‌سازند.
به جهت عدم پرداخت دیگر صاحب نظران به این موضوع – علیرغم اهمیت و اصالت آن- مقاله «اندیشه «جنگ فقر و غنا» میراث مکتوم‏ و راه گشاى امام خمینى(ره)» با گذشت حدود ۱۵ سال از زمان ارائه، همچنان نو می نماید.

چکیده
در این مقاله برخى از نارسائیها و غفلتهایى که در اندیشه و تفکر اسلامى بویژه در بعد اقتصادى بعد از انقلاب روى داده اشاره و سه اشتباه بزرگ مورد توجه قرار مى‏گیرد. اولین آنها غفلت کم اهمیت پنداشتن وجه اقتصادى در نظام اجتماعى اسلام است. دومین اشتباه بزرگ اجراى برنامه تعدیل ساختارى است که متناسبت‏با مقتضیات و شرایط کشورهاى توسعه نیافته از جمله ایران نبوده و هزینه‏ هاى سنگینى بر کشور ما تحمیل نموده سپس به تحلیل اشتباه سوم یعنى عدم درک صحیح از نحوه رابطه میان اصلاحات اقتصادى و سیاسى و نسبت میان آنها مى‏پردازد و به طور کلى ایده جنگ فقر و غنا از جانب امام خمینى (ره) به عنوان راهگشاى اشتباهات گذشته و منشا آثار و برکات براى آینده مطرح مى‏گردد. و در پایان به ویژگیهاى نظریه جنگ فقر و غنا در کلام امام پرداخته مى‏شود.

مقدمه
نهضت اسلامى در دوران معاصر فراز و نشیبهاى بسیارى را طى نموده است و البته هر یک از این فراز و نشیبها، بهره‏ها و نصیبها و دستاوردهاى خاص خود را دارد.
تلاش بزرگى که در مواجهه با هماورد جوییهاى مکاتب رقیب با کتاب «ردیه بر فلسفه نیچه‏» توسط مرحوم سید جمال الدین اسد آبادى آغاز شد با تدوین کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم‏» مرحوم علامه طباطبائى به اوج رسید و در اندیشه امثال شریعتى، مطهرى و بهشتى به بار نشست، اما این فرایند به غایت پردستاورد که حداقل براى پژوهشگران مسلمان نوعى اعتماد همراه با اتکاء به نفس همراه داشت مانند هر تجربه اجتماعى، هزینه‏هاى خاص خود را نیز به جامعه ما تحمیل نمود.
واقعیت این است که حداقل از زمان پیدایش گروه ۵۳ نفر معروف تا امروز بخش قابل توجهى از اوقات و ذهنیت اندیشه‏ورزان و دلسوزان جامعه اسلامى به مبارزه فکرى با مارکسیستها و مارکسیزم سپرى شده و این مساله هم به واسطه رویاروئى بى پرده اندیشه مارکسیستى با اساس دین و هم به دلیل شرایط خاص اجتماعى – فرهنگى کشورمان اجتناب ناپذیر بوده است.
بزرگانى که از برخى از آنها نام برده شد و تعداد بى‏شمارى از آنها نیز وجود داشته و دارند که مجاهدتهاى آنان نیز در بالندگى و پیشرفت اندیشه و فرهنگ اسلامى موثر بوده و نامى از آنها در میان نیست; در این فرایند از یک سو نارساییها و محدودیتهاى نظریه رقیب را بر ملا ساخته و از سوى دیگر عرصه‏هاى جدیدى از اندیشه اسلامى را متناسب با شرایط و مقتضیات زمان مورد باز خوانى و تفسیر قرار دادند; اما این کنش‏ها و واکنش‏ها یک هزینه بزرگ براى جامعه ما همراه داشت و آن هم عبارت از دست کم گرفتن تا مرز نادیده انگاشتن دیدگاه اسلام درباره اقتصاد بود. نگارنده بر این باور است که مرحوم امام خمینى با مطرح کردن ایده «جنگ فقر و غنا» راه را براى جبران نارساییها و غفلتهایى که در این عرصه موجود است و تا همین امروز هزینه‏هاى سنگینى را بر جامعه ما تحمیل نموده هموار ساخته‏اند و بابى را گشوده‏اند که مى‏تواند منشا آثار و برکات عظیم باشد.

سه اشتباه بزرگ تاریخى
درگیرى شدید اندیشمندان مسلمان با آموزه‏هاى فکرى – فلسفى مارکسیستى و ادعاى مطلق انگارانه مارکس و مارکسیستها درباره نقش اقتصاد به عنوان زیر بناى هرگونه عمل اجتماعى به همراه دیدگاه تعصب آلود ایشان درباره دین و نقش آن در جامعه موجب گردید که در راستاى تعدیل آن دیدگاه نادرست و مطلق انگارانه درباره نقش اقتصاد و عوامل اقتصادى در جامعه به اندازه‏اى تمرکز انرژیها صورت گیرد که انبوهى از استدلال‏ها و شواهد تاریخى – فکرى فراهم گردد که ناظر بر بى اهمیتى یا کم اهمیتى عامل اقتصادى در توضیح بسیارى از مسایل اجتماعى و تاریخى بود.
این تمرکز اذهان و انبوه شواهد بتدریج نوعى گرایش در ضمیر ناخود آگاه اندیشمندان و متفکران مسلمان درباره جایگاه اقتصاد و عوامل اقتصادى بوجود آورد که بر محور کم اهمیت‏بودن یا حتى گاه بى اهمیت‏بودن آن پیش مى‏رفت. مهمترین اثر این واکنش اشتباه تاریخى این است که در حالى که حداقل طى نیم قرن گذشته، ده‏ها اثر بزرگ و کوچک درباره ابعاد گوناگون اندشه اسلامى به رشته تحریر درآمده است، تعداد کتابهاى مربوط به اقتصاد اسلامى به طرز حیرت انگیزى ناچیز است و در میان همین تعداد به غایت ناچیز نیز تنها یک کتاب – «اقتصادنا» اثر شهید سید محمد باقر صدر – است که چون نگینى کمیاب و استثنایى مى‏درخشد و بقیه آثار مکتوب موجود در این زمینه یا به شدت تحت تاثیر این کتاب هستند و یا آن که از نظر جامعیت و عمق، به هیچ وجه قابل مقایسه با اثر ارزشمند شهید صدر نیستند.
البته در این میان دو استثنا وجود دارد که عبارتند از آثار اقتصادى به جامانده از ۲ شهید بزرگ انقلاب اسلامى یعنى آیت‏الله مرتضى مطهرى و آیت‏الله سید محمد حسینى بهشتى که تلاشهاى ارزشمند هر دو، جنبه مقدماتى داشت و به واسطه شهادت زود هنگام هر دو ایشان ناتمام ماند، و درباره همین آثار نیز حتى از سوى دوستان و نزدیکان این دو بزرگوار به قدرى واکنشهاى غیر منطقى و تعصب آلود ظاهر گشت که شرح آن از حوصله این مقاله خارج است.اما شدت حساسیت همراه با ترس و عصبانیت موجود را درباره هرگونه بحثى در باره اقتصاد از منظر اسلام به خوبى نشان مى‏دهد بطوریکه حتى دامن بهشتى و مطهرى را نیز احکام غلاظ و شداد گرفت و برخى آثار مطهرى را تا حکم به خمیر شدن کشاند!
اگر کم اهمیت پنداشتن وجه اقتصادى نظام اجتماعى را اولین اشتباه به حساب بیاوریم شاید بتوان ادعا کرد که دومین اشتباه بزرگ، در این زمینه، در دوران بلافاصله پس از رحلت امام (ره) اتفاق افتاد. در سال ۱۳۶۸، از یک سو جهان با فروپاشى بلوک شرق مواجه شد و از سوى دیگر در ایران نظام اجرایى کشور دستخوش یک تحول بزرگ شده بود. با این که در طى سالهاى قبل، براى پیشبرد اهداف توسعه ملى، بخش اعظم کارهاى مربوط به تدوین برنامه توسعه اقتصادى- اجتماعى- فرهنگى کشور به انجام رسیده بود و در بخشهاى مربوط به اهداف و خط مشى‏هاى این برنامه تا حدود زیادى جهت گیریهاى آرمانى اسلام در عرصه‏هاى اقتصادى اجتماعى مورد توجه قرار گرفته بود، دیرى نگذشت که این برنامه با وجود طى کردن همه مراحل قانونى، به کنارى گذاشته شد و جاى خود را به برنامه غیر قانونى و به تصویب مجلس نرسیده «تعدیل ساختارى‏» داد.
تردیدى نیست که بنیانهاى هستى شناختى و معرفت‏شناختى برنامه «تعدیل ساختارى‏» را اصول موضوعه اقتصاد سرمایه دارى تشکیل مى‏داد. مرحوم امام امت در آخرین سالهاى عمر پر برکت‏خویش هنگامى که فروپاشى بلوک شرق را پیش‏بینى مى‏کرد، پیشگیرانه طى پیامى به همه دست اندرکاران امور اجرایى کشور و نیز اندیشمندان مسلمان در سراسر جهان، هشدار داد که نبایست‏شکست مارکسیسم و فروپاشى بلوک شرق را به منزله پیروزى سرمایه دارى قلمداد نمود.
یکى از ابعاد عظمت و صلابت فکرى و عملى ایشان که به نظر این جانب به همان اندازه پیش‏بینى فروپاشى بلوک شرق و شکست مارکسیسم اهمیت داشته، اما تاکنون متناسب با اهمیتش به آن پرداخته نشده است، همین پیش‏بینى ترفندهاى سردمداران بلوک غرب در مواجهه با فروپاشى بلوک شرق بود، به این معنا که دقیقا به همان ترتیبى که ایشان پیش‏بینى نمودند، امواج سهمگین سیاسى تبلیغاتى راه افتاده از سوى کشورهاى صنعتى بزرگ غرب، یک پیام عمده بیشتر نداشت، و آن هم عبارت از گسترش و تعمیق این باور بد بود که شکست مارکسیسم فقط به یک صورت قابل تفسیر است و آن هم، این که در این ماجرا پیروزى سرمایه دارى آشکار شده است.
گرایش به اجراى برنامه «تعدیل ساختارى‏»، به یک اعتبار قابل تفسیر به مرعوب شدن مدیریت توسعه کشور در برابر این امواج تبلیغاتى بود. شاید مهمترین علامت قابل اشاره درباره این ادعا، جمله ثابت و یکنواختى بود که اکثریت قریب به اتفاق مسوولان و دست‏اندرکاران امور توسعه کشور، بویژه در عرصه اقتصاد مرتب به زبان جارى مى‏کردند: «این تنها راه نجات کشور است‏»!
به گمان این جانب اشتباه اول و اشتباه دوم، چندان نامربوط با یکدیگر نیستند و این که طى سالهاى ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۵ علیرغم آن که ما بى سابقه‏ترین سطوح منابع ارزى – ریالى و انسانى را نسبت‏به طول تاریخ اقتصادى کشور طى یک دوره ۸ ساله به کار گرفتیم و در عین حال بى سابقه‏ترین سطوح بدهى خارجى، بدهى دولت‏به نظام بانکى، نرخ تورم و… را تجربه نمودیم را نمى‏بایست تصادفى تلقى نمود.
واقعیت این است که عمق اندیشه اقتصادى در بیان مدیریت اقتصادى وقت کشور بى تاثیر از سوابق تاریخى نحوه مواجهه ما با مسایل اقتصادى و ریشه و عمق درک و قدرت تحلیل ایشان از مسایل مزبور نبوده و نیست وگرنه درک این که بنیانهاى هستى شناختى و معرفت‏شناختى اقتصاد نئوکلاسیک با اصول جهان شناختى حاکم بر یک جامعه دینى از اساس مغایرت دارد، مطلبى نیست که در سطح جهان ناشناخته باشد. این که جهت‏گیریهاى نظرى مزبور از اساس با عدالت اجتماعى منافات دارد، این که گروهى دیگر از کشورهاى توسعه نیافته و در حال توسعه یک دهه قبل از ما این سیاستها را به اجرا درآوردند و به نتایجى دست‏یافتند که با عناوینى چون «دهه از دست رفته‏» یا «دهه فاجعه آفرین‏» مورد خطاب قرار گرفته و بالاخره این که دستاوردهاى انتظارى از کاربست این چارچوب نظرى مشروط به شرایطى است که جامعه ما به کلى فاقد اغلب آنها است، مسایلى نیستند که حتى با منابع «فارسى‏» در دسترس نیز به آسانى قابل شناخت نباشند; اما ساده اندیشیها و سهل گیریهایى که به غلط «خوش بینى‏» انگاشته مى‏شد با طیف متنوعى از مسایل دیگر از قبیل عدم اعتقاد به لزوم مشارکت دادن اندیشمندان و صاحبنظران غیر مطیع و عدم پاى بندى به موازین قانونى، بى توجهى به مسایل تخصصى و غرور بیش از حد و… دست‏به دست هم دادند و بالاخره شد آنچه که شد!
مستقل از آن نقیصه زیر بنایى و تاریخى درباب اندیشه اقتصادى و نحوه نگرش به مسایل اقتصادى، بطور طبیعى، انتظار مى‏رفت که در دوره مدیریت‏بعدى، حداقل به واسطه نزدیکى زمان آن تجربه تلخ و درگیر بودن با بسیارى از عوارض آن از قبیل بدهیهاى خارجى که سر رسیدهاى آن بگونه‏اى تنظیم شده بود که با پایان زمان حکومت دولت مرتکب بدهى خارجى و شروع به کار دولت جدید همراه باشد، بدهیهاى عظیم ریالى، پروژه‏هاى معوقه و نیمه تمام بیشمار و… اشتباهات مزبور تکرار نشود و جهت‏گیریهاى انتقادى ریاست محترم جمهورى نسبت‏به عوارض آن تجربه تلخ طى مبارزات انتخاباتى نیز چنین نویدى را مى‏داد، اما با کمال تاسف ما در دوره جدید نیز البته از موضعى دیگر و با تکیه بر استدلالهایى از نوع دیگر در معرض وقوع یک اشتباه سوم هستیم.
دولت جدید یک شعار اصولى و درست مطرح کرد مبنى بر تقدم امر سیاسى در فرایند اصلاحات. این شعار که با عنوان اولویت توسعه سیاسى در دوره جدید به بحث گذاشته شد تا آنجا که ناظر بر واقعیتهایى از این قبیل است که: تجارب تاریخى ایران طى چند صد ساله گذشته نمایانگر این واقعیت است که اغلب نابسامانیهاى تحمیل شده به کشورمان ریشه در عدم پاى بندى دولتها به قانون و عدم تعهد آنها به مبارزه با فساد موجود در ساختار دیوانسالارى دولتى و بى اعتنایى آن‏ها و عدم تمایل ایشان به پاسخگویى نسبت‏به اقداماتشان دارد. طى نیم قرن اخیر نیز که مساله توسعه در قالب یک مساله جهانى مطرح شده است تنها دولتهایى توانسته‏اند دستاوردهاى قابل توجهى در امر توسعه داشته باشند که اصلاح را از هیات حاکمه و نظام اجرائى آن شروع کرده‏اند.
دولتى که متولى امر توسعه است ابتدا باید خود به حداقلى از توسعه یافتگى دست پیدا کند و بدون آن امکان جلب مشارکت عامه وجود ندارد. تقدم امر سیاسى با توجه به استدلالهایى از این قبیل، مساله‏اى کاملا قابل دفاع است و در مباحث توسعه ملى نیز از پشتوانه‏هاى نظرى و تجربى کافى برخوردار است. اما اگر این تقدم را به بى اعتنایى محض به زیر سیستم اقتصادى، تاویل و تحویل نمائیم، بدیهى است که خود را درگیر ورطه‏اى کرده‏ایم که ملت ما یک بار تجربه تلخ آن را در انقلاب مشروطیت داشته است و از یاد نبرده‏ایم که یکى از مهمترین دلایل انحراف انقلاب مزبور، نداشتن هیچ ایده و برنامه، عدالت‏خواهانه اقتصادى بوده است.
در عین حال که جسته و گریخته از زبان نزدیکان ریاست جمهور جدید، بحثهایى با مضمون بى اعتنایى به مسایل اقتصادى شنیده مى‏شود، یک تصور نادرست از نحوه رابطه میان اصلاحات اقتصادى و اصلاحات سیاسى و نسبت میان آنها نیز ملاحظه مى‏شود که ناخود آگاه دولت جدید را نیز در ورطه تکرار اشتباه دولت قبلى انداخته است. نزدیک به چهل سال پیش «میلتون فریدمن‏» اقتصاددان برجسته مکتب پولى در اثر کلاسیک خود به نام «سرمایه‏دارى و آزاد ى‏» بحثى را درباره نسبت آزادى سیاسى با آزادى اقتصادى مطرح کرده که برخى از طرفداران دولت نیز در قالب دیگرى به تکرار آن مى‏پردازند. فریدمن مى‏گوید:

«آزادى در تصمیم‏گیریهاى اقتصادى، جزیى از آزادى به معناى وسیع آن است; بنابراین آزادى اقتصادى از یک سو به عنوان یک هدف فى نفسه قابل طرح است و از سوى دیگر به عنوان یک ابزار ضرورى براى دست‏یابى به آزادى سیاسى!» (۲)

تا آنجا که به رهنمود اول فریدمن- آزادى اقتصادى به عنوان یک هدف فى نفسه – مربوط مى‏شود، به نظر مى‏رسد که تجارب موجود، خواه در کشورهاى صنعتى و خواه در کشورهاى توسعه نیافته، مى‏توانند به عنوان یک گواه صادق در باب بى اعتبارى آن به کار گرفته شوند و در این میان اقتصاد ایران در قرن نوزدهم با دولتى، با میزان دخالت نزدیک به صفر در اقتصاد و نیز با حساسیت نزدیک به صفر در زمینه حمایت از تولیدات داخلى در برابر رقباى خارجى یک شاهد مثال به سهولت قابل دسترسى است و نتایج‏ حاصل از چنین رویکردى نیز امروز براى ما کاملا روشن است و اغلب آثارى که درباره تاریخ اقتصادى کشورمان بحث کرده‏اند مطالب روشنى در این باب دارند.
درباره محدودیتهاى این سیستم نیز امروز حتى در میان طرفداران سرسخت اقتصاد بازار نیز مطلق انگاریها جاى خود را به واقع بینى نسبتا بیشترى داده است. براى مثال «پل ساموئلسن‏» اقتصاددان برجسته نئوکلاسیک درباره محدودیتهاى اقتصاد بازار مى‏نویسد:

«حتى اگر نظام بازار به صورت کامل عمل کند باز هم بسیارى از افراد به آن به عنوان یک نظام ایده‏آل نگاه نمى‏کنند به دلیل آن که نظام توزیع کالاها [و خدمات] در چنین سیستمى از «آراء دلارى‏» تبعیت مى‏کند نه از حیاتى‏ترین نیازها! شیرى که موجب تداوم سلامت‏یک بچه فقیر مى‏شود ممکن است نصیب گربه یک فرد متمول شود… این مکانیسم، کالاها [و خدمات] را به دست کسانى مى‏دهد که قادر به پرداخت‏بهاى بیشترى هستند، آنهایى که بیشترین آراء پولى را در اختیار دارند. مدافعین و منتقدین مکانیسم قیمت‏ها باید بدانند که یک نظام کارآمد بازار ممکن است منشا [انواع] نابرابرى‏ها گردد.» (۳)

اما در مورد گزاره دوم، یعنى رابطه میان آزادى سیاسى و آزادى اقتصادى «فریدمن‏» در توضیح آن که آزادى اقتصادى را منشا یا پیش نیاز آزادى سیاسى مى‏داند اضافه کرده است:

«تدابیر اقتصادى اگر به عنوان وسیله‏اى براى دستیابى به آزادى سیاسى در نظر گرفته شوند، به دلیل اثرى که بر تمرکز یا پراکندگى قدرت مى‏تواند داشته باشد از اهمیت ویژه‏اى برخوردار خواهد بود. سرمایه دارى مبتنى بر رقابت، به عنوان سازمان اقتصادى ویژه‏اى که بصورت مستقیم به آزادى اقتصادى معطوف است‏به پیشبرد آزادى سیاسى نیز منجر مى‏گردد; زیرا با تفکیک قدرت اقتصادى از قدرت سیاسى منشا تعادل و توازن متقابل هر دو مى‏شود.» (۴)

در ایران نیز گروهى با همین منطق، چنین مى‏پندارند که با تضعیف منزلت اقتصادى دولت، اصلاحات سیاسى از درجه امکانپذیرى بیشترى برخوردار خواهد شد. در حالى که آنچه که «فریدمن‏» بر پایه تجربیات معطوف به مدل «انگلوساکسون‏» مطرح ساخته به طرزى بنیادى با شواهد تجربى موجود در کشورهاى در حال توسعه و به طریق اولى با ویژگیهاى تاریخى و اجتماعى ایران منافات دارد.
این که در دهه ۱۹۸۰ یعنى دهه آزاد سازیها و رهاسازیها و تعدیل ساختارى در جهان توسعه نیافته دهه حاکمیت ژنرالها و کودتاهاى پى‏درپى نظامى بوده است، شاهد مثالى است‏بر این که اگر بسترهاى فرهنگى – اجتماعى – سیاسى، آزاد سازى اقتصادى شکل نگرفته باشد، آزادى اقتصادى منشا انسداد بیشتر سیاسى و اقتصادى مى‏شود و در ایران نیز اتفاقا قدرت سیاسى با تکیه بر تواناییهاى نظامى ایلات و قبایل ابتدا شکل گرفته و به دنبال آن است که با تکیه بر «قدرت سیاسى‏» قدرت اقتصادى نیز حاصل مى‏شده است; و این دقیقا عکس تجربه مدل «انگلوساکسون‏» است که «قدرت سیاسى‏» در آنجا به دنبال شکل گیرى قدرت اقتصادى موضوعیت مى‏یافته است.
تعمیم شرایط و مسایل کشورهاى صنعتى، مستقل از تفاوتهاى بنیادى میان آن شرایط و مسایل با نیازها و اقتضائات ایران نیز در واقع بازتابى از ضعف اندیشه درون زاى اقتصادى مى‏تواند ارزیابى شود; و به این ترتیب است که اشتباهات سه گانه تاریخى ایران با یکدیگر رابطه برقرار مى‏کنند و با توجه به ابعاد تهدیدهایى که از این ناحیه متوجه کشورمان شده و مى‏شود مى‏توان اهمیت اندیشه درون‏زا و راه گشا در عرصه اقتصاد و بویژه در قالب ایده «جنگ فقر و غنا» را دریافت.

ویژگیهاى ایده «جنگ فقر و غنا»
هنگامى که طرح مباحث‏ بدیع در عرصه اقتصاد حتى از سوى امثال شهید مطهرى و شهید بهشتى با واکنشهاى به غایت غیر منطقى و با انگها و برچسب هایى غیرمتعارف همراه باشد، شدت دشوارى ورود در این مباحث‏ براى دیگران بهتر درک خواهد شد.
در این میان بخصوص فعالیت کسانى که با طرح اندیشه‏هاى اصولى اسلام در عرصه اقتصاد «منافع‏» خود را در خطر مى‏بینند و همسوئى و هم صدایى مقدس نماها و متحجرین، بسیار قابل تامل است. البته توجه داریم که از میان اشتباهاتى که بر شمردیم، تنها اولى مربوط به دوران حیات امام خمینى (ره) است; اما براى ایشان حتى همان شرایط نیز قابل تحمل نبود و چنین بنظر مى‏رسد که امام خمینى (ره) با این که از سالها قبل به اشکال گوناگون اصول غیر قابل خدشه و جهت گیریهاى محورى اسلام در بعد اقتصاد را مطرح مى‏ساختند، اما مترصد فرصتى بودند تا از یک سو پیوند ضد اندیشه متحجرین و زرسالاران را افشا کنند و فضاى خوفناک و غیر اسلامى ایجاد شده از طرف آنان را از بین ببرند و از سوى دیگر طرح بحث‏بگونه‏اى باشد که تا افقهاى زمانى دور راه گشایى خود را حفظ کند. در اوایل تابستان ۱۳۶۶ پس از مطرح شدن نظریات استاد شهید، آیت‏الله مطهرى در زمینه نظام اقتصادى اسلام بین عده‏اى از آقایان علما و همچنین در مطبوعات، این بحث مطرح شد که آیا از دیدگاه اسلام، بین فقر و غنا جنگى وجود دارد یا نه؟ در آن زمان، یکى از فقهاى محترم صراحتا اظهار داشت که در اسلام، جنگ حق و باطل مطرح است و نه جنگ فقیر و غنى.
طرح این مباحث در مطبوعات ادامه داشت تا آنکه امام خمینى(ره) در مرداد ماه ۱۳۶۶ مطابق با ذیحجه ۱۴۰۷ در پیام تاریخى خویش به حجاج بیت‏الله الحرام یعنى همان پیام معروف «فریاد برائت‏» از نهضت مقدس اسلامى با تعبیر «جنگ فقر و غنا» یاد کرده و با تاکید بر قداست چنین جنگى فرمودند:

«باید… نسل به نسل و سینه به سینه، شرافت و اعتبار پیشتازان این نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند». (۵)

در مرحله بعدى، ایشان با مطرح کردن وجود دو طرز تفکر به نام اسلام. و با برشمردن و ویژگیهاى هر یک از این دو بینش ابعاد دیگرى از مساله را باز کردند:

«فرزندان عزیز جهادى‏ام! به تنها چیزى که باید فکر کنید، به استوارى پایه‏هاى اسلام ناب محمدى (ص) است. اسلامى‏که غرب و در راس آن امریکاى جهانخوار و شرق در راس آن شوروى جنایتکار را به خاک مذلت‏خواهد نشاند; اسلامى که پرچمداران آن پا برهنگان و مظلومین و فقراى جهان‏اند و دشمنان آن ملحدان و کافران و سرمایه‏داران و پول پرستان‏اند، اسلامى که طرفداران واقعى آن همیشه از مال و قدرت بى بهره بوده‏اند و دشمنان حقیقى آن زراندوزان حیله‏گر و قدرتمندان بازیگر و مقدس نمایان بى هنرند.» (۶)

در پیام دیگرى، ایشان در تشریح ویژگی هاى این دو نوع اسلام مى‏فرمایند:

«اسلام ناب محمدى (ص)… اسلام مستضعفین; اسلام رنجدیدگان تاریخ; اسلام عارفان مبارزه جو; اسلام پاک طینتان عارف [است و…] اسلام آمریکایى… اسلام سرمایه دارى; اسلام مستکبرین; اسلام مرفهین بى درد; اسلام منافقین; اسلام راحت‏طلبان و اسلام فرصت طلبان…[است].» (۷)

در پیام استقامت (۲۹/۴/۱۳۶۷) به طرز صریحترى درباب ویژگیهاى اسلام امریکایى بحث کرده آن را با مصادیقى چون اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیان، اسلام ملاهاى کثیف دربارى، اسلام مقدس نماهاى بى شعور حوزه‏هاى علمى و دانشگاهى، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام حاکمیت‏سرمایه و سرمایه داران بر مظلومان و پابرهنه‏ها معرفى مى‏نمایند.
در باب اهمیت‏بحث جنگ فقر و غنا، در همان پیام مشهور به «فریاد برائت‏» بزرگترین هدیه و بشارت آزادى انسان را آزادى از اسارت فقر و تهیدستى معرفى کرده و اظهار مى‏دارند که این هدیه و بشارت در چارچوب جهت گیرى اقتصاد اسلام در راستاى حفظ منافع محرومین و گسترش مشارکت عمومى آنان و مبارزه اسلام با زراندوزان قابل تحقق است.
از نظر ایشان وقتى که اعیان و اشراف و متمکنین و یال و کوپال دارها متصدى امور یک کشور شوند. قهرا اینها مردم را به حساب نمى‏آورند، اما در عین ظلم و جورى که به مردم روا مى‏دارند در مقابل قدرتمندتر از خودشان خاضع خواهند بود [سخنرانى ایشان در جمع اعضاى دولت – هفته دولت ۷/۶/۶۱] و به همین خاطر است که تصریح مى‏کنند که: هر قدر کشور بطرف فقرزدایى و دفاع از محرومان حرکت کند، امید جهانخواران از ما منقطع و گرایش ملتهاى جهان به اسلام زیادتر مى‏شود. [فریاد برائت – مرداد ۱۳۶۶] و بالاخره در پیام به روحانیت (۳/۱۲/۱۳۶۷) با صراحت‏بیشترى اظهار مى‏دارند که مفاهیمى از قبیل جنگ حق و باطل، جنگ ایمان و رذالت و… در یک کلام در قالب مفهوم جنگ فقر و غنا قابل جمع هستند.
بنظر مى‏رسد که ایشان با مطرح کردن این مفهوم چند ایده را که نقش تعیین کننده براى سرنوشت انقلاب اسلامى و همه مسلمانان جهان دارد به صورت یکجا آورده و موانعى را هم که در چارچوب اتحاد آگاهانه یا ناآگاهانه میان صاحبان زر و زور و تزویر [به تعبیر مرحوم دکتر شریعتى] موجب ترس و واهمه اندیشمندان و روشنفکران مى‏شد، تلاش کرده‏اند که به صورت یکجا بر طرف سازند.
بکار بردن تعبیر «جنگ‏» براى رویاروئى میان «فقر و غنا» ناظر بر شدت اهمیت و حساسیت مساله براى نظام اسلامى است. همانطور که «جنگ‏» در راس امور است و باید با آن برخورد شود. این مساله از یک سو اهمیت نحوه مواجهه با فقر مادى را براى سرنوشت امروز و فرداى نظام اسلامى مشخص مى‏سازد، و از سوى دیگر نحوه شکل گیرى و ویژگیهاى ارکان و اجزاء نظام اسلامى را مشخص مى‏سازد:

«آن روزى که دولت ما توجه به کاخ پیدا کرد، آن روز است که باید ما فاتحه دولت و ملت را بخوانیم. آن روزى که رئیس جمهور ما خداى نخواسته از آن خوى کوخ نشینى بیرون برود و به کاخ نشینى توجه بکند، آن روز است که انحطاط براى خود و براى کسانى که با او تماس دارند، پیدا مى‏شود. آن روزى که مجلسیان خوى کاخ نشینى پیدا کنند خداى نخواسته و از این خوى کوخ نشینى بیرون بروند، آن روز است که ما باید براى این کشور فاتحه بخوانیم ما در طول مشروطیت از این کاخ نشین‏ها خیلى صدمه خوردیم، مجلس‏هاى ما مملو از کاخ نشینان بود و از بین آنها معدودى بودند که از آن کوخ نشین‏ها بودند و همین معدودى که از کوخ نشین‏ها بودند از خیلى از انحرافات جلوگیرى مى‏کردند و سعى مى‏کردند براى جلوگیرى. آن روزى که توجه اهل علم به دنیا شد و توجه به این شد که خانه داشته باشند چطور و زرق و برق دنیا خداى نخواسته در آنها تاثیر بکند آن روز است که باید ما فاتحه اسلام را بخوانیم‏» (۸)

اما به گمان اینجانب بزرگترین خدمتى که ایشان با طرح اندیشه جنگ «فقر و غنا» کردند این است که با رسوا کردن اتحاد شوم زراندوزان و متحجرین و مقدس نماها و برملا کردن نقاط ضعف هر یک از آن‏ها، نوعى امید بخشى و اعتماد به نفس را در میان اندیشمندان به وجود آوردند تا بدون واهمه از ملامت ملامت کنندگان، درباره مسایل مربوط به حوزه اقتصاد ژرف اندیشى کنند و با مطرح کردن اندیشه‏هاى بدیع در این زمینه، موانع پیش روى نظام اسلامى را آگاهانه‏تر و عالمانه‏تر از سر راه بردارند. امید که چنین باد.

روحش شاد و راهش پررهرو باد!

———————————————

پی نوشت:

۱- عضو هیات علمى دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایى.
۲- Milton Friedman. “capitalism and freedom” the university of shicago press , 1962. pp. 7-8
۳- Paul samuelson and W.D. Nordhaus “Econom:es” ۱۲th Edition 1983. p.49
۴- Friedman.M.ibid. pp 10-11
۵- مصطفى کواکبیان، «جنگ فقر و غنا از دیدگاه امام خمینى (ره)، منتخبى از مقالات اولین کنگره بررسى اندیشه‏هاى اقتصادى امام خمینى. موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى. چاپ دوم ۱۳۷۷ ص ۳۳۲٫
۶- صحیفه نور. ج ۲۱، ص ۵۹٫ بنقل از «اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینى، چاپ سوم ۱۳۷۶٫ ص ۳۸».
۷- صحیفه نور. ج ۲۰، ص ۱۹۴٫ بنقل از «اسلام ناب در کلام و پیام امام خمینى، چاپ سوم ۱۳۷۶٫ ص ۳۸».
۸- صحیفه نور. ج ۱۷، ص ۲۱۸٫ بنقل از «اسلام ناب… همان. ص ۳۲۵».

    تا کنون نظری ثبت نگردیده است.

http://