مار تیا سن
برابری در چه؟
آمارتیا سِن در این مقاله، میکوشد نشان دهد، چگونه نظریات هنجاری رقیب در فلسفۀ سیاسی و اجتماعی، با وجود اختلافهای بسیار بر «برابری» در چیزی تأکید میکنند.
برابری در چه نوشته آمارتیا سِن توسط علی سلیمیان ریزی ترجمه گردیده است
سن ،برنده جایزه نوبل اقتصاد است که در سال ۱۹۳۳ چشم به جهان گشود. وی استاد فلسفه و اقتصاد دردانشگاه هاروارد است. وی به سبب مشارکتهایش در نظریههای توسعه انسانی و اقتصاد رفاه شناخته شدهاست. یکی از مهمترین آثار وی کتاب «توسعه به مثابه آزادی» میباشد.
در ادامه بخشی ز مقاله را می خوانیم
دو مسألۀ اصلی در تحلیل اخلاقی برابری عبارتند از: ۱) چرا برابری؟ [علت برابری]، ۲) برابری در چه؟ [ماهیت برابری]. این دو مسأله متمایز از یکدیگر هستند، اما عمیقاً به یکدیگر وابستگی دارند. بدون درک دقیق ماهیت اموری که از آن حرف میزنیم، یعنی روشن کردن اینکه برابری در کدام شاخصهها [مورد نظر است] (از قبیل درآمد، ثروت، فرصتها، دستاوردها، آزادی و حقوق)، نمیتوانیم نقد یا دفاع از برابری را آغاز نماییم. حل مسألۀ دوم، احتمالاً ممکن نخواهد بود، مگر آنکه به مسألۀ اول اشاره شود. این به اندازۀ کافی روشن به نظر میرسد.
اما آیا اگر مسألۀ دوم را پاسخ دهیم، همچنان به حل مسألۀ اول نیازمند خواهیم بود؟ اگر در استدلال به نفع برابری در x – صرف نظر از ماهیت x، مثلاً نوعی نتیجه، حق، آزادی، احترام یا چیزی دیگر – موفق بوده باشیم، آنگاه با داشتن x به عنوان استاندارد مقایسه، برابری در آن حالت را از پیش استدلال نمودهایم. به همین طریق، اگر ادعای برابری x را انکار نموده باشیم، آنگاه با داشتن x به عنوان استاندارد مقایسه، بر ضد برابری در این حالت استدلال کردهایم. از این لحاظ دربارۀ علت برابری (یا عدم برابری) سؤالات بیشتر و عمیقتری که نیاز به پاسخگویی داشته باشند، وجود ندارد.
در اینگونه نگریستن به موضوع، معنایی نهفته است، اما در اینجا مسألۀ حقیقیِ جذابتری نیز وجود دارد. چنین چیزی، با این واقعیت در ارتباط است که به نظر میرسد هر نظریۀ هنجاریِ سازماندهیِ اجتماعی که از آزمون زمان سربلند بیرون آمده است، برابری در چیزی را اقتضاء میکند ــ چیزی که در آن نظریه اهمیتی ویژه دارد. نظریات مرتبط [با این وضوع] متنوع و غالباً متضاد یکدیگرند، اما همچنان به نظر میرسد که در این ویژگی مشترکند. البته در مباحثات معاصر در زمینۀ فلسفۀ سیاسی، در آثار جان رالز (آزادی برابر و برابری در توزیع «کالاهای اساسی»)، رونالد دورکین («برابری رفتاری»، «برابری منابع»)، توماس نایجل («برابری اقتصادی»)، توماس اسکنلون («برابری») و سایر افرادی که عموماً نگرشی «موافق با برابری» دارند، برابری آشکارا نقش برجستهای دارد. اما به نظر میرسد برابری در بعضی حوزهها حتی مطلوب کسانی است که عموماً «نمونۀ برابری» یا «عدالت توزیعی» را به بحث کشیدهاند. برای مثال شاید رابرت نوزیک طالب برابری فایده یا برابری در دارایی کالاهای اساسی نباشد، اما برابری حقوق آزادیخواهان را مطالبه نماید (هیچ کس از لحاظ حق آزادی بر دیگری برتری ندارد). در نگرش جیمز بوچانان به جامعۀ مطلوب، رفتار حقوقی و سیاسی برابر، نقش عمدهای (در واقع نقشی بسیار مهم) دارد. در هر یک از این نظریهها، برابری در بعضی حوزهها مطلوب است – در حوزهای که در آن نظریه دارای نقشی اساسی در نظر گرفته میشود.
اما دربارۀ فایدهگرایی چطور؟ مطمئناً فایدهگرایان در کل، خواهان بهرهمندی افراد مختلف از منافع کلی نیستند. قاعدۀ فایدهگرایانه مستلزم بیشینهسازی جمع کل منافع تمام افراد در کنار هم است و این آشکارا خیلی برابرگرایانه نیست. در واقع، نوعی از برابری که مطلوب فایدهگرایی است، به شکل برخورد برابر با انسانها از نظر حصول و اتلاف منافع (فایدهها) میباشد. در تابعِ هدفِ فایدهگرایانه، بر برابریِ وزنِ حصولِ منافعِ تمامی افراد تأکید میشود.
این نوع تشخیص برابرگراییِ «مخفی» در فلسفۀ برابرگرایی به دلیل آنکه فایدهگرایی حقیقتاً رویکرد بیشینهسازی جمع کل را شامل میشود، احتمالاً مورد مخالفت قرار میگیرد و در نتیجه شاید اینطور تصور شود که هر نوع ویژگی برابرگرای فایدهگرایی، قطعاً چیزی جز یک اتفاق نیست. اما این استدلال فریبنده است. رویکرد فایدهگرا بدون شک رویکردیبیشینهساز است، اما پرسش اساسی آن است که ماهیت تابع هدفی که آن را بیشینهسازی مینماید چیست؟ آن تابع هدف میتوانست کاملاً نابرابرگرا باشد، برای مثال به منافع عدهای خاص نسبت به منافع عدهای دیگر بهای بسیار بیشتری بدهد. اما در مقابل، فایدهگرایی برای منافع تمام افراد در تابع هدف دقیقاً یک میزان اهمیت را قائل میشود و این ویژگی (همراه با قالب بیشینهسازی)، اطمینان میدهد که در اعمال بیشینهسازی، برخورداری هر کسی از فایده دقیقاً از اهمیت یکسانی برخوردار است. بنابراین، اساس برابرگرایی بخشی بسیار مهم در ایدهی فایدهگرایی است. در واقع، دقیقاً همین ویژگی برابرگرایی است که با اصل اساسی فایدهگرایی مبنی بر «تخصیص وزن برابر به منافع برابر تمام طرفها»، یا «تخصیص همیشگی وزن برابر به منافع تمام افراد» در ارتباط است.
از این حقیقت چه نتیجهای میگیریم؟ یکی از نتایج مشخص آن است که برابرگرا بودن (یعنی برابرگرایی در بعضی حوزههایی که اهمیت زیادی دارند) حقیقتاً یک ویژگی «متحدکننده» نیست. در واقع، دقیقاً به دلیل وجود تفاوتهایی چنین مهم بین خصوصیات حوزههای مختلفی که برابری در آنها توسط نویسندگان مختلف توصیه میشود است که شباهت اساسی میان آنها (به شکل نیاز به برابری در حوزهای که مهم در نظر گرفته میشود) ممکن است بسیار مبهم باشد. این اتفاق به ویژه زمانی روی میدهد که «برابری» عموماً به طور ضمنی، به عنوان برابری در حوزهای خاصتعریف شده باشد.
نظر شما چیست ؟
دیدگاه ها
تا کنون نظری ثبت نگردیده است.