نهاد گرایی رویکرد یا مکتب؟
در این نوشتار سعی شده است که پاسخ پرسشی بنیادین را از دکتر خان دوزی جویا شویم که ایا نهاد گرایی یک رویکرد به حساب می آید و یا اصالتا یک مکتب تلقی می شود
سید احسان خاندوزی دانشجوی دکترای اقتصاد است. تحقیقات و پژوهشهای او در رویکردهای جدید جریان نهادگرایی، ما را به این گفتوگو ترغیب کرد تا پاسخ پرسشهای خود را درباره جریان نهادگرایی از ایشان جویا شویم. ما در این گفتوگو نسبت جریان نهادگرایی را با اقتصاد ایران به اجمال بررسی کردیم و به دنبال پاسخی بودیم برای این پرسش که تا چه اندازه میتوان از نگرش نهادگرایی برای تبیین واقعیت موجود اقتصاد ایران بهره برد و آیا این بهره، به ما در راه رسیدن به وضعیت مطلوب اقتصادی مورد نظر انقلاب اسلامی کمکی میکند؟ تلاش کردیم با سید احسان خاندوزی به تفصیل در این زمینهها بحث کنیم که حاصل آن در زیر آمده است.
با این مقدمه به بحثمان وارد میشویم که نهادگرایی در ایران با چه رویکردی مطرح شد؟ آیا این جریان با همان مشخصههایی عنوان شد که ما در نهادگراییِ خارج از ایران سراغ داریم؟
اگر اجازه بدهید من تلقی خودم را درباره این مسئله که نهادگرایی درکل در چه جایگاهی قرار میگیرد توضیح دهم. ما درباره اینکه نهادگرایی چه هست و چه نیست، هنوز به توافقی مشخص نرسیدهایم. به نظر من جریانهای اقتصادی را درکل میتوان به دو دسته تقسیم کرد: ۱٫ جریانهای اقتصادی با محوریت روشِ تحلیل؛ به این معنا که شیوههای تحلیلیِ متفاوتی از پدیدههای اقتصادی مطرح میکنند؛ ۲٫ جریانهای اقتصادی با محوریت هدفِ تغییر؛ به این معنا که اساساً نقاط مطلوب و سرمنزلهای متفاوتی را ترسیم میکنند. در اصطلاح، آن جریانهای اقتصادی که برای ما هدف متفاوتی را بیان میکنند در ادبیات متعارفِ داخل کشور با عنوان مکاتب شناخته میشوند و برای جریانهای تحلیلی مختلف از واژه رویکرد استفاده میشود. نقطه افتراق رویکردها از مکتبها در همان بحث روشِ تحلیل اقتصادی است. عمدتاً رویکردها در اقتصاد سه دستهبندی کلی پیدا میکنند:۱٫ رویکردهایی که رفتار عاملان اقتصادی را تحلیل میکنند؛ یعنی رویکردهای خرد؛۲٫ رویکردهایی که پدیدههای تجمعی یا متراکم (aggregate) شده اقتصاد را تحلیل میکنند؛ یعنی رویکردهای کلان؛۳٫ رویکردهایی که سطح توسعه اقتصادی را بررسی میکنند؛ یعنی به مسائل ساختاری بلندمدت، که فراتر از خرد و کلان است، توجه مینمایند. در این تقسیمبندی، نهادگرایی به مفهومی که زاییده شد از جمله رویکردهای اقتصادی است نه مکاتب اقتصادی. در نتیجه شما نباید انتظار داشته باشید که نهادگرایی برای شما حرفی معارض، داشته یا رقیب مکتب سرمایهداری یا مکتب سوسیالیسم باشد. به همین دلیل نباید رویکرد نهادگرایی را رقیب یا همعرض مکتب اقتصاد اسلامی دانست. همچنین نهادگرایی اولیه رویکردی است که از تحلیل رفتار عاملان اقتصادی در سطح خرد آغاز شد و این نکتهای است که در ایران چندان به رسمیت شناخته نمیشود؛ به دلیل اینکه نهادگرایی را نخستینبار کسانی بیان کردند که دغدغههای توسعهای داشتند و توسعه جدیترین محملِ مناقشات هنجاری در درون دانش اقتصاد است. البته در نهادگرایی جدید، بهویژه شاخه داگلاس نورث، آموزههای مرتبط با سطح توسعه بسیار تقویت شده و امروز نهادگرایی در مسیر توسعه، دیدگاههای جدی دارد.
پس در واقع نهادگرایی را در ایران استادان توسعه و با رویکرد توسعه مطرح کردند. حال این پرسش مطرح میشود که…
پیش از اینکه پرسش بعدی را مطرح کنید، میخواستم نکتهای را اضافه کنم. این مسئله مطرح که«نهادگرایی لباس جریان چپ ایرانی» است، به این خاطر است که برخی افراد داعیهدار نهادگرایی در کشور بودند که در دهه ۱۳۶۰ و اوایل ۱۳۷۰ با ادبیات دیگری منتقد رویکرد نئوکلاسیک بودند، اما نکته مهم این است که دفاع امروز آنها از نهادگرایی به این معنی نیست که آنها صرفاً از ادبیات جدیدی برای تکرار سخنان گذشته خودشان استفاده میکنند، بلکه اصلاحات و تغییرات بسیاری در موضعگیریهای ایشان مشهود است. از سوی دیگر به دلیل اینکه نهادگرایی در خاستگاه خود، بیش از تمایل به سوسیالیسم، از مکتب تاریخی آلمان متأثر بود، با گذشت زمان بسیاری از اقتصاددانهای جریان متعارف هم علاقهمند شدند از دستاوردهای نظری آن به عنوان مکمل استفاده کنند، به گونهای که اکنون در دانشکده اقتصاد دانشگاه شریف، که به نوعی محفل اقتصاددانهای نئولیبرال و نئوکلاسیک بهشمار میآید، به شدت از دستاوردهای نهادگرایی استفاده میکنند.
آیا نهادگرایی ــ که شما آن را یک رویکرد میدانید و نه مکتب ــ در سیاستگذاری اقتصادی ایران به کار گرفته شد؟ یعنی آیا دورهای بوده است که در آن، اقتصاددانهای نهادگرا در اقتصاد ایران سیاستگذاری کنند؟
متأسفانه ما در اقتصاد ایران نوعی آشفتگی و بیانسجامی در این زمینه وجود دارد. در اقتصاد ایران دورههای اندکی را میتوان یافت که سیاستگذاری در آن متعهد و مقید به یک رویکرد نظری سامان پیدا کرده باشد. به همین خاطر نمیتوان به صراحت سیاستگذاری خاصی را به یک نحله فکری و نظری منتسب کرد. فقط میتوانیم با توجه به شخصیتها یا نهادهایی که بیشترین نفوذ را در تدوین یک سیاست یا برنامه داشتهاند، قضاوت کنیم که آنها چقدر از یک نحله فکری وام گرفتهاند؛ زیرا سیاستها و قوانین در کشور ما به میزان بسیاری بازتاب کشاکش بین گروههای نافع، دستگاههای اجرایی و گروههای ایدئولوژیک هستند، که هرکدام مطالبات خاصی از سیاستگذار دارند. برای مثال عدهای تدوین برنامه اول و دوم توسعه را به جریان نئوکلاسیک در اقتصاد نسبت میدهند و اظهار میکنند برنامه سوم و چهارم با نگاه نهادی نوشته شد. به نظر من گرچه این تقسیمبندیها را نمیتوان بیبهره از واقعیت خواند، اما هیچکدام دقیق نیستند و فقط میتوانیم بگوییم که غلبه نگاه نئوکلاسیک در یک برنامه بیشتر بوده است یا بالعکس. اما اولاً درباره تک تک اجزای برنامه و ثانیاً درباره پیامدهای اجرای آن، به دلیل همان مشکل روششناسی، نمیتوان گفت اتفاقی که مثلاً در دهه ۱۳۷۰ افتاد نتیجه محضِ نگاه نئوکلاسیک در اقتصاد ایران است یا اتفاقی که در برنامه چهارم افتاد، چون مثلاً آقای ستاریفر یا مرحوم عظیمی در آن سهم داشتهاند، به رویکرد نهادی منتسب است. افزون بر این، بنده معتقدم بسیاری از سیاستهای مهم اقتصاد ایران بیرون از برنامههای توسعه اتخاذ شده است که نمونههای فراوانی هم دارد. در واقع اتفاقات اقتصاد ایران آزمایشگاه منتسب به هیچکدام از جریانهای فکری نیست و این یک نقطه ضعف جدی است. کاش سیاستگذاران ما بستههای سیاستی خود را به پشتوانه محافل فکری تنظیم میکردند؛ این کار باعث میشد که حوزه و دانشگاه کشور درگیر سیاستگذاری شوند و از شعارها و الگوهای انتزاعی بیرون آیند و بر اثر دیدن نتایج توصیه خود، به تعدیل و تکمیل الگوهایشان دست زدند؛ برای مثال میبینیم که نئوکلاسیکهای وطنیِ ما هیچگاه واقعگراییِ اقتصاددانان نئوکلاسیک خارجی را ندارند و ناکارآمدیهای آزمونشده الگوی خود را نمیپذیرند، درحالیکه همفکران آنها در خارج این مسئله را میپذیرند.
آن چرخهای که گفتم سیاستگذار به دانشکدههای علوم اجتماعی مراجعه کند و بستههای سیاستی خود را از آنها بگیرد سیکل دومی هم دارد. در این بخش عالمان علوم اجتماعی پس از بازخورد بستههای خودشان در عالم واقعیت، باید آنرا اصلاح، و یک بسته کاملتر و دقیقتر برای اجرا آماده کنند. به نظر من نبود چنین داد و ستدی بین این دو گروه، از علل مهم نحیف بودن علوم اجتماعی در ایران است.
درحالحاضر و با در نظر گرفتن شرایط فعلی اقتصاد ایران تا چه اندازه میتوانیم از رویکرد نهادگرایی در اقتصاد ایران بهره ببریم؟
شما در تحلیل پدیدههای اقتصادی، باید فقط به آن اندازه که دستگاه تحلیلی مورد نظر ارزشِ روششناختی دارد به آن اهمیت دهید. اگر دستگاه تحلیلی شما پا را از آن چهارچوب و گلیم روششناختی خودش فراتر گذارد هیچ تضمینی نیست که وضعیت را بدتر نکند. این مشکلی بود که ما در استفاده از نگاه نئوکلاسیک به آن دچار شدیم. فکر میکنم در دهه ۱۹۸۰م بود که میلتون فریدمن مقالهای نوشت درباره اینکه مانیتاریسم یا پولگرایی چیست. در این مقاله ایشان با انصاف از نقاط ضعف و قوت این رویکرد سخن گفت، اما در داخل کشور ما، به جای اینکه دیدگاه نئوکلاسیک را فقط یک روش تحلیل در نظر گیرند، آن را خیلی سریع به ایدئولوژی تبدیل کردند و اینگونه بود که این رویکرد موضوع شبهمقدسی انگاشته شد که از پیش پاسخهای روشنی برای تمام امور دارد. برای مثال هنگامی که درباره علت مشکلات فلان بخش صنعت یا کشاورزی سؤال میشود، خیلی سریع گزارههای از پیش تعیینشدهای به شکل جهانشمول پاسخ میدهند که چون قیمتهای نسبی کار نمیکند و مالکیت در اختیار دولت است، این مشکل پدید میآید. یکی از دغدغههایی که درواقع برای من وجود دارد این است که همین سرنوشت برای نهادگرایی تکرار نشود؛ یعنی ما نهادگرایی را دستگاهی بدانیم که لزوماً کامل نیست، اما مقدوراتی دارد که در همان حوزه برای ما میتواند مفید باشد. اگر نهادگرایی در اقتصاد ایران، به جای روش تحلیل، در جایگاه هدفگذار قرار گیرد، میتواند به شکل ایدهای خطرناک درآید.
درباره استفاده از آن باید بگویم تا زمانی که ما فرصت پیدا کنیم براساس مبانی اسلامی خودمان یک روش تحلیل دقیق و متناسب طراحی کنیم، میتوانیم از نهاد گرایی بهره جوییم؛ زیرا این رویکرد، از بین روشهای تحلیل موجود، بیشترین درجه و درصد واقعگرایی را برای تحلیل مسائل اقتصادی ما دارد. بنابراین به طور مشخص پاسخم این است که مشروط بر اینکه شما قلمرو نهادگرایی را درست بشناسید و آن را به چیزی فراتر تبدیل نکنید، به نظر میرسد این رویکرد بتواند به خروج اقتصاد ایران از بنبستی که در آن قرار گرفته است کمک کند.
پس به نظر شما به دلیل اینکه در حال حاضر ما ایده جایگزینی برای رویکرد متعارف نداریم، میتوانیم مشروط به رعایت شروطی از تحلیل نهادی برای تبیین واقعیتهای اقتصادیمان استفاده کنیم. حال پرسش من این است که اگر فرض کنیم انقلاب اسلامی در حوزه اقتصاد به دنبال یک وضعیت مطلوب است، آنگاه نسبت نهادگرایی با این وضعیت مطلوب چیست؟
اگر نگاهمان به انقلاب اسلامی، حداقلی باشد ــ یعنی انتظارِ تحقیق جامعهای که در آن فقر، بیکاری، ربا، فساد و… نباشد و دارای یک سلسله ویژگی باشد ــ نهادگرایی دستگاه تحلیلی خوبی است؛ البته متأسفانه ما با همین شرایط حداقلی اقتصاد جمهوری اسلامی ایران هم فاصله داریم، اما اگر شما انقلاب اسلامی را نقطه آغاز و درواقع فجرِ صبحی در نظر بگیرید که قرار است مدنیت نوینی را پدید آورد و مناسبات زندگی را بر محور عدالت و معنویت متحول کند، بیشک برای توصیف پدیدهها و مسائل به علم متفاوتی نیاز خواهد بود. به سخن دیگر در مدنیت و نگاه جدید، در نخستین گام اساساً مفاهیم اولیهای که بر آن دانش را سوار میکنید دگرگون میشوند؛ البته از صفر تا صد تغییر پیدا نمیکنند، بلکه به شکل بنیادین متحول میشوند؛ بنابراین در بلندمدت، اگر ما بخواهیم آن وجهِ تمدنی انقلاب اسلامی و آن هدفگذاری برای زمینهسازی تغییر تمدنی بزرگ را در نظر بگیریم، قطعاً به دستگاه تحلیلی متفاوت با روش تحلیل نهادگرایی نیاز خواهیم داشت. اما برای پاسخ به اینکه آن دستگاه خواهد بود و چقدر به روشهای تحلیل موجود شباهت دارد، باید منتظر زایشهای زمانه باشیم.
با توجه به اینکه مباحث توسعه از جمله دغدغههای اقتصاد ایران است، رویکرد نهادگرایی به توسعه چقدر برای کشور ما مفید است؟ آیا میتوانیم از رویکردی که نهادگرایان به توسعه دارند کمک بگیریم؟
من دراینباره یک مسئله ذهنی دارم و آن این است که آیا نهادگرایی به یک تلقی خاص از توسعه التزام و تقید دارد؟ به نظر نمیرسد که هسته و ایده اصلیِ نهادگرایی الگوی خاصی از توسعه را بر ما تحمیل کند. نهادگرایی به شما کلیدهایی میدهد که در تحلیل اینکه چرا اقتصادها در بلندمدت حرکت و سرعت متفاوتی دارند. به نظرم میشود چندین مسیر توسعه مختلف را با تبعیت از قواعد تطور نهادگرایانه دنبال کرد. البته ممکن است به این نتیجه برسیم که به یک روش تحلیل دیگری نیاز داریم، اما این گفته که نهادگرایی فقط با یک الگوی توسعه سازگار است ادعایی است که من برای آن دلیل محکمی ندارم. به نظر میرسد برای دست یافتن به الگوی ویژهای از توسعه باید بیرون از نهادگرایی به جستجو دست زد. نهادگرایی نه در تعریف الگوی توسعه، بلکه در چگونگی طی مسیر، درسهای خوبی به ما میدهد. اما اگر فرض کنیم که حرکت کردن مستمر و رو به جلوی جامعه بیست قاعده دارد، برای حرکت کارآمد میتوان از ده قاعدهای که نهادگرایی به ما نشان میدهد همچون آموزهای استفاده کنیم، به شرط آنکه مقصدمان را به دست نهادگرایی نسپاریم؛ چون اساساً به مقصد رسیدن بیرون از توان نهادگرایی است. منظور آن است که باید در حد ظرفیت نهادگرایی، از آن همچون یک خادم برای مقصد، یعنی تحقق عملی ارزشهای اسلامی خودمان استفاده کنیم.
نظر شما چیست ؟
دیدگاه ها
تا کنون نظری ثبت نگردیده است.