بازنشر/پل کروگمن از توماس پیکتی می گوید
اکنون، این حقیقت که مدافعان اقلیت حاکم بر آمریکا، استدلالهای منجسمی در دست ندارند به این معنا نیست که از سیاست میگریزند بلکه هراس ایجاد شده به دست پیکتی نشان میدهد که قانون از اندیشه و نظر تهی شده است.
پل کروگمن در سال ۱۹۵۳ در آمریکا متولد شده و فارغ التحصیل دانشگاه های ییل و ام آی تی آمریکاست و پیش از پیوستن به هیات علمی دانشگاه پرینستون در دانشگاه های آمریکایی ییل، ام آی تی، کالیفرنیا در برکلی و استانفورد، و همچنین مدرسه اقتصاد دانشگاه لندن تدریس کرده است.
وی همچنین برای سال ها از نویسندگان روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز بوده است.بخش عمده تحقیقات پرفسور کروگمن در زمینه تجارت بین المللی و سایر موضوع های مرتبط با آن صورت گرفته است.
کتاب “اقتصاد بین الملل: نظریه و عمل” به طور وسیع به عنوان متن درسی پایه در بسیاری از دانشگاه های جهان تدریس می شود.از نظر دیدگاه اقتصادی، پل کروگمن یک اقتصاددان لیبرال با دیدگاهی “مترقی” محسوب می شود که از مکتب “نو- کینزی” طرفداری می کند.برخلاف اقتصاددانان معتقد به کارآیی سیاست های پولی، طرفداران اقتصاد کینزی، با وجود اعتقاد به آزادی اقتصادی، از مداخله دولت در اقتصاد برای جلوگیری از انحراف بازار آزاد حمایت می کنند.
در ادامه یادداشتی بسیار خواندنی از کروگمن آورده ایم با عنوان “وحشت پیکتی” که به شکل بسیار جذابی از کتاب سرمایه داری در قرن ۲۱ پیکتی سخن گفته است.در این یادداشت کروگمن پیکتی را به خاطر تلاش اش برای بیان کردن عمق یافتن نابرابری در جهان می ستاید و به خاطر نپرداختن به مقررات مالی(فاینانس) خرده می گیرد.
پل کروگمن،۲۴ آوریل ۲۰۱۴
روزنامه نیویورک تایمز
“سرمایه در قرن بیست و یکم[۱]”، کتاب جدید “توماس پیکتی”[۲] اقتصاددان فرانسوی، پدیدهای معتبر و قابل اعتماد است. کتابهای دیگری در حوزهی علم اقتصاد بودهاند که پرفروشترینهای این رشته لقب گرفتهاند اما نوشتهی آقای پیکتی به بحثهای جدی علمی و متحولکننده میپردازد و حاوی مطالبی است که بسیاری از پرفروشترین کتابها دارای آن نیستند. محافظهکاران نگران این موضوع هستند. جیمز پتوکوکیس[۳] از موسسهی اقتصاد آمریکا در نشریهی بینالمللی این موسسه هشدار میدهد که اثر آقای پیکتی میبایست رد شود، چرا که در غیر این صورت “میان قشر تحصیلکرده منتشر میشود و چشمانداز اقتصادی- سیاسی جدیدی را شکل خواهد داد که جدالهای سیاستهای آتی مبنی بر آن خواهد بود.”
تا کنون مهمترین مسئلهی مهم در این بحث آن است که به نظر میرسد قانون قادر به اجرای هیچ گونه ضدحملهای به ماهیت نظریهی آقای پیکتی نیست. در عوض، همهی عکسالعملها متوجه نامگذاری نظریهی اوست که آقای پیکتی و هرکسی را که نابرابری درآمد و ثروت را مسئلهای مهم ارزیابی کند تبدیل به یک مارکسیست میکند.
در این مقاله به نامگذاری نظریهی آقای پیکتی نیز اشاره خواهیم کرد اما در حال حاضر به مسئلهی چرایی بازخوردها نسبت به “سرمایه” میپردازیم.
میتوان گفت که آقای پیکتی تقریبا اولین اقتصاددانی است که بیان میکند ما در حال حاضر افزایش حاد نابرابری را تجربه میکنیم او حتی بر مغایرت رشد آهستهی درآمد اکثریت افراد جامعه و اوجگیری درآمد قشر بالای جامعه تاکید میکند. در واقع آقای پیکتی و همکاران او عمق تاریخی عظیمی را به دانش ما میافزایند و نشان میدهند که ما واقعا در دورهی طلایی به سر میبریم. اما تنها مدت اندکی است که به این موضوع پی بردهایم.
اکنون، آن چه که در رابطه با “سرمایه” برای ما جدید است نابود کردن مهمترین افسانهها و داستانهای محافظهکارانه، و پافشاری بر این مسئله است که مادر جامعهای شایستهسالار زندگی میکنیم که ثروت عظیمی را کسب و حفظ نموده است.
در دو دههی گذشته، پاسخ محافظهکارانه نسب به تلاشهای انجام شده برای سیاسی نشان دادن درآمدهای اوجگرفته، متوجه دو خط دفاعی شده است:
نخست، نادیده گرفتن این مسئله است که ثروتمندان به همان خوبی گذشته فعالیت میکنند و بقیهی افراد جامعه به همان بدی گذشته باقی ماندهاند اما زمانی که این نادیدهگیری با شکست مواجه میشود این گونه اظهار میکنند که درآمدهای اوجگرفتهی قشر بالای جامعه، پاداشی برای خدمات آنها است. آنها را “یک درصد” جامعه یا “ثروتمند” ننامید؛ آنها “کارآفرینان” هستند.
دوم این که اما از این مسئله چگونه دفاع میکنید اگر ثروتمندان، بیشتر درآمد خود را از راه شغل خود به دست نیاورند بلکه این درآمد از سرمایه و دارایی آنها به دست بیاید؟ و این امر را چگونه پاسخ میدهید اگر ثروت عظیم جامعه از طریق کار و فعالیت به دست نیاید بلکه این ثروت به ارث رسیده باشد؟
آن چه آقای پیکتی بیان میکند این است که این پرسشها بیاساس نیستند. بیشک، جوامع غربی پیش از جنگ جهانی اول تحت سلطهی معدودی از ثروتمندان و اغنیا بوده است؛ و کتاب پیکتی سعی دارد خواننده را متقاعد کند که ما هماکنون در حال بازگشت به همان دولت پیشین هستیم.
به ادامهی داستان بازمیگردیم
بنابراین یک محافظهکار که نگران است از این تشخیص برای بالا رفتن مالیات ثروتمندان استفاده شود، چه میکند؟ او میتواند ماهیت نظریهی آقای پیکتی را تکذیب کند، اما تا به حال هیچ نشانی از این تکذیب مشاهده نشده است. در عوض، همانطور که اشاره شد همهی پیکانها به سوی نامگذاری نشانه رفتهاند.
فکر میکنم که این مسئله نباید چندان شگفتآور باشد. من به مدت بیش از دو دهه در بحثهای مربوط به نابرابری شرکت کردهام اما هنوزحتی با یک”کارشناس” محافظهکار مواجه نشدهام که بتواند با اعداد و ارقام مخالفت کند بدون آن که در جریان فکری خود منحرف شود. این طور به نظر میرسد که گویا حقایق موافق با جریان آنها نیستند. در عین حال، طعمه قرار دادن هر کسی که جنبهای از عقیدهی داد و ستد آزاد را مورد پرسش قرار میدهد یکی از روشهای عملی استاندارد جناح راست است و این روش از زمانی آغاز شد که ویلیام ف. باکلی[۴] سعی کرد آموزش مکتب اقتصادی کینز را نه از طریق غلط نشان دادن آن بلکه از طریق متهم کردن این مکتب به “اقتصاد مشترک”، منع نماید.
بسیار جالب است که هنوز هم محافظهکارانی را میبینیم که یکی پس از دیگری، آقای پیکتی را به مارکسیست بودن متهم میکنند. حتی آقای پتوکوکیس که از بقیه خبرهتر است، “سرمایه” را کار “مارکسیسم نرم” میداند، که این موضوع تنها در صورتی عقلانی است که فقط اشاره به ثروت نابرابر از شما یک مارکسیست بسازد. (شاید آنها نیز آن را چنین میبینند: ریک سناتورم[۵]، سناتور سابق، واژهی “طبقهی متوسط” را ” سخن مارکسیسم” دانست چرا که همانطور که میدانید طبقه در آمریکا معنا ندارد.)
نشریهی وال استریت نیز آن طور که انتظار میرفت بلافاصله، از نظریهی مالیات تصاعدی آقای پیکتی به عنوان راهی برای محدود کردن تمرکز ثروت، به بدیهای استالینیسم رجوع میکند. (روش مالیات تصاعدی برای آمریکا، روشی بسیار ساده است که نه تنها رهبران اقتصادی بلکه سیاستمداران بزرگ از جمله تدی روزولت نیز از آن دفاع کردهاند). آیا بهترین اقدام این نشریه همین است؟ ظاهرا پاسخ این پرسش مثبت است.
اکنون، این حقیقت که مدافعان اقلیت حاکم بر آمریکا، استدلالهای منجسمی در دست ندارند به این معنا نیست که از سیاست میگریزند. پول هنوز هم حرف اول را میزند، و در واقع همان طور که رابرت کورت میگوید امروز، پول بلندتر از همیشه حرف میزند. اما همچنان اندیشهها نیز حائز اهمیت هستند، اندیشههایی که به دید ما نسبت به جامعه و واکنش ما نسبت به آن شکل میدهند. و هراس ایجاد شده به دست پیکتی نشان میدهد که قانون از اندیشه و نظر تهی شده است.
این متن ترجمه ایست از:
[۱]Capital in the Twenty First Century
[۲]Thomas Piketty
[۳]James Pethokoukis
[۴]William F. Buckley
[۵]Rick Santorum
نظر شما چیست ؟
دیدگاه ها
تا کنون نظری ثبت نگردیده است.