استفان مارگلین کیست؟
ستفان در یک خانواده یهودی چپ گرا به دنیا آمد. او در سال ۱۹۵۹ و پس از طی کردن دوران دبیرستان، وارد دانشگاه هاروارد شد. استفان دانشجوی باهوش و فعالی بود و از همان ابتدا به عنوان یک دانشجوی نمونه‌ی اقتصاد که طبیعتا پیرو مکتب نئوکلاسیک بود به فعالیت‌‌های علمی پرداخت. او در همان مراحل مقدماتی تحصیل به عنوان دانشجوی برتر دانشکده‌ی اقتصاد انتخاب گردید. دکتر فرانک تامسون استاد مارگلین چنین می‌نویسد:
هنگامی که مارگلین  هنوز چند سالی بیشتر از تحصیل خود در هاروارد را نگذارانده بود، نگارش دو فصل از کتابی که حاصل مشارکت گروهی از اساتید و دانشجویان بود به او واگذارشد. دو فصلی که وی به رشته‌ی تحریر درآورد به نظر من بهترین فصول آن کتاب بودند.تلاش‌های علمی قابل توجه مارگلین در زمینه‌ی بسط نظریه‌ی نئوکلاسیک اقتصاد باعث شد تا وی در سال ۱۹۶۸ به عنوان استاد دانشگاه هاروارد برگزیده شود، بدین ترتیب وی یکی از جوانترین اساتید دانشگاه هاروارد از بدو تاسیس این دانشگاه محسوب می‌گردد. او یکی از بنیانگذاران انجمن جهانی اقتصاد و عضو جامعه بین المللی اقتصاد سنجی و شورای آینده پژوهی اقتصاد نیز می‌باشد.
مارگلین چندین سال بر روی ابعاد مختلف اقتصاد نئوکلاسیک کار نمود و در زمینه‌های مختلف از جمله مبانی تحلیل هزینه- فایده، سازماندهی تولید، ارتباط میان رشد درآمد با نحوه‌ی توزیع آن و فرآیند تعدیل‌های کلان اقتصادی، آثار علمی فاخری را از خود برجای گذارد. او در این زمان به عنوان یک اقتصاددان برجسته‌ی نئوکلاسیک شناخته شده بود. مارگلین علاوه بر دانشگاه هاروارد سابقه‌ی تدریس به عنوان استاد مدعو در دانشگاه‌های ماساچوست، کونکوردینای مونترال و دانشگاه عالی هند را نیز در کارنامه‌ی خود دارد.
جرقه‌های اعتراض
ذهن پویای مارگلین نخستین تناقضات در مکتب نئوکلاسیک را در سال ۱۹۷۴ شناسایی نمود. او در این سال در مقاله‌ی مهمی تحت عنوان «مدیران بنگاه‌های اقتصادی چه می‌کنند؟»برخی از این تناقضات را عیان نمود. این مقاله در فضای بسته‌ی اقتصادی آن زمان سر و صدای زیادی به راه انداخت. مارگلین در قسمتی از آن مقاله چنین نوشت:
مهم‌ترین دستاورد انقلاب صنعتی مربوط به فناوری نبود بلکه به سازماندهی عناصر موثر در تولید مربوط می‌شد. اما این سازماندهی جدید که در آن مدیر بنگاه اقتصادی هم حضور داشت چه ثمره‌ای برای اقتصاد داشت. رایج‌ترین پاسخی که معمولا به این پرسش داده می‌شود افزایش کارآیی است. مدیر بنگاه که گاه با کارآفرین نیز اشتباه گرفته می‌شود در نظام سرمایه‌داری کسی است که در شرایط اقتصادی مختلف با بالا و پایین بردن دستمزدها، کارگران را به انجام کار بیشتر یا کمتر ترغیب می‌کند و به این ترتیب موجبات تنظیم سطح تولید مطلوب را فراهم می‌آورد. اقتصاد سرمایه‌داری به این به اصطلاح تدبیر مدیر بنگاه، «افزایش کارائی» اطلاق می‌کند اما در حقیقت این نوع نگاه چیزی نیست جز پیامد فعالیت‌های رانت‌جویانه‌ی نظام سرمایه‌داری”.</p>
مارگلین نسبت به کسانی که ابعاد هنجاری علم اقتصاد را کتمان می‌کنند به شدت منتقد و بلکه معترض است. او می‌گوید جنبه‌های ایدئولوژیک تاثیرگذار در علم اقتصاد را نمی‌توان نادیده گرفت و آن را علمی خالص و فارغ از ارزش‌ها دانست. مارگلین این طرز تفکر را در خوش‌بینانه‌ترین حالت، یک اشتباه راهبردی روش شناختی می‌داند و معتقد است اگر اندکی عینک خوش‌بینی از چشم دور کنیم این ادعای گزاف چیزی یک استثمار علمی و آکادمیک نیست.
ورود جدی به عرصه‌ی نقد نئوکلاسیک
عمده‌ترین حوزه‌ی فعالیت پروفسور استفان مارگلین که تا به امروز نیز ادامه دارد تمرکز بر فرضیات مبنایی علم اقتصاد است؛ همان اصول موضوعه‌ای که اگرچه به ندرت و آن هم صرفا در کتب مقدمات اقتصاد درباره‌ی آن چیزهایی می‌شنویم اما شالوده‌ی علم اقتصاد امروزی بر این اصول بنا شده است.
مارگلین در سال ۲۰۰۸ کتابی را به رشته‌ی تحریر درآورد که این دغدغه‌های ذهنی وی را به تفصیل بروز می‌دهد. عنوان کتاب این است:
علم ثروتچگونه اندیشیدن شبیه یک اقتصاددان، جامعه را به نابودی می‌کشاند؟
این کتاب در حوزه‌ی نقد مبانی اقتصاد نئوکلاسیک، کتابی تاثیرگذار به شمار می‌آید. علم ثروت به دنبال اثبات این مدعا است که اولا آنچه امروز تحت عنوان علم اقتصاد می‌شناسیم مکتبی کاملا هنجاری و آمیخته با ارزش‌های ایدئولوژیک است و ثانیا ارزش‌هایی که علم اقتصاد را فرا گرفته است نه ارزش‌هایی انسانی و جهان‌شمول، بلکه کاملا مرتبط با فرهنگ و تاریخ غرب است.
جاناتان دربی شایر  نویسنده اقتصادی مشهور گاردین درباره‌ی کتاب علم ثروت مارگلین چنین می‌نویسد:
مارگلین استاد دانشگاه هاروارد امریکا است اما وقتی کتاب علم ثروت او را مطالعه می‌کنی مجبور می‌شوی تا یک بار دیگر رزومه‌ی او را با دقت مرور کنی. آیا واقعا شخصی با این بنیش انتقادی می‌تواند استاد دانشگاه هاروارد یعنی یکی از مهم‌ترین مراکز آکادمیک توسعه نئو کلاسیک باشد؟ پروفسور مارگلین کسی است که تمامی مدارج اقتصاد نئوکلاسیک را تا انتها طی کرده است و آن گاه به این نتیجه رسیده است که این مکتب، بشریت را به جایی نمی‌رساند. او فرضیات مبنایی اقتصاد پیرامون انسان را به شدت به چالش می‌کشد. مارگلین معتقد است طرز نگاه غرب به انسان، که او را تنها به فکر منافع شخصی خویش می‌داند کاملا مخالف نگاه غیراقتصاددانان به بشر است. استفان مارگلین شواهد بسیاری ارائه می‌کند که انسان بسیاری از اوقات با انگیزه‌هایی فراتر از منفعت شخصی اقدام به فعالیت می‌کند.
مارگلین از اینکه علم اقتصاد جریان غالب هنوز بر مبنای «اصل فرومایگان» که ۳۰۰ سال پیش و بدون هیچ توجیه علمی مطرح شده است بنا شده است بسیار متاسف است. بر مبنای اصل فرومایگان هر انسان در هر اقدام خویش فقط و فقط منفعت شخصی خود را لحاظ می‌کند و هیچ انگیزه دیگری نمی‌تواند او را به فعلی ترغیب نماید.
اندیشه‌های انتقادی مارگلین دردسرهای فراوانی نیز برای وی داشته است و او را از سوی مجامع آکادمیک و همکارانش تحت فشار گذاشته است اما مارگلین همچنان مصمم به ادامه‌ی مسیر است که با تمام وجودش به آن اعتقاد دارد. یکی از مهم‌ترین برنامه‌های پیش‌روی مارگلین مطابق اظهارات خودش، ارائه‌ی طرحی نو برای آموزش اقتصاد به ویژه در سطوح مقدماتی است.

    تا کنون نظری ثبت نگردیده است.

http://