سمه تعالی

۱٫ چرا به رشته اقتصاد آمدید؟
من گرچه به خاطر تمایلات حوزوی و تمدنی علاقمند رشته¬های علوم انسانی بودم، اما به خاطر اقتضائات محیطی با هدف¬گیری رشته¬های مهندسی وارد مقطع پیش¬دانشگاهی شدم. با اینکه در مدرسه¬ای دولتی درس می¬خواندم ولی به خاطر ارتباط با بعضی از بچه¬محل¬ها که در مدرسه نمونه¬دولتی درس می¬خواندند، انتظار رتبه¬ای خوب را داشتم. اما به طریق جالبی کنکور را خیلی بد دادم و بدین ترتیب توجیه خوبی برای انتخاب رشته¬ی اقتصاد یافتم. در جریان سفری که با مسجد محله به مشهد مقدس داشتم از نتایج کنکور باخبر شدم و از آستان مقدم ثامن¬الحجج علیه¬السلام برای خدمت¬گزاری شایسته اذن خواستم.
۲٫ استنباط اولیه شما از این رشته چه بود؟
استنباط بنده با توجه به اینکه در دبیرستان در رشته¬ی ریاضی بودم و بدین ترتیب درس اقتصاد را نگذرانده بودم، نسبت به حقیقت امر کاملا وارونه بود. اگرچه اساسا علاقه¬ای به بوالفضولی قبلی در باب رشته اقتصاد نداشتم، در کل به نظرم می¬آمد که وجوه فلسفی، تاریخی و فقهی این رشته کاملاً بر وجوه ریاضی و کمی رشته¬ی ریاضی که در دبیرستان گذرانده بودیم می¬چربد. هم¬چنین اساساً فکر نمی¬کردم که این رشته دارای رویکردی خرد به موضوعات در راستای اداره¬ی بنگاه نوعی اقتصادی و یا تبیین رفتار فرد اقتصادی باشد.
۳٫ اکنون چه نگاهی به این رشته و علم دارید؟
در نسبت با سایر علوم اجتماعی به نظرم بهترین رشته است ولی واقعاً نمی¬دانم که اگر آشنایی بنده با رشته-های دیگر علوم اجتماعی به حد فعلی نمی¬رسید آیا باز هم این¬چنین به اهمیت رشته¬ی اقتصاد اذعان می¬کرد یا خیر. به عبارت دیگر به نظر بنده اقتصادخوانده¬هایی که از رشته¬های دیگر علوم اجتماعی سررشته¬ای ندارند موجودات تقیرباً کم¬مصرفی می¬شوند و بدین ترتیب رشته¬ی اقتصاد از این منظر حائز نمره¬ی قابل قبولی نخواهد شد. در منظر کلی اساساً در نسبت با کشورهای غربی انتظار زیادی از رشته¬های علوم اجتماعی وجود دارد. بنده در حال فعلی چنین دیدگاهی ندارم و به نظرم علوم اجتماعی دانشگاهی علوم فوق¬العاده محدودی هستند. بدیهی است از این منظر نمی¬توانم عنوان کنم نسبت به کسی که بعد از دبیرستان به حوزه یا بازار یا رشته¬ای مهندسی رفته برتری و حس ویژه¬ای دارم. حتی در بعضی موارد دوست دارم برگردم به گذشته و مثلاً رشته¬ای دیگر مثل علوم سیاسی یا جامعه¬شناسی را انتخاب کنم.
۴٫ از کدام استاد تاثیر گرفته اید؟ چرا؟
بحث تأثیرپذیری بنده لزوماً به اساتید ختم نمی¬شود. در بادی امر مطابق مشی شخصی¬ام و شاید به طور کاملاً ناخودآگاه با دانشجویان ارشد و دکتری از طریق نهادهایی مثل نمازخانه و یا بسیج آشنا شدم. محمدحسین قوام، حسین بذرافشان، اژدر اژدری و علی نصیری اقدم اولین افرادی بودند که با آنها آشنا شده و موارد بسیاری را در ارتباط با رشته¬ی اقتصاد از ایشان فرا گرفتم. هم¬چنین در این دوره کمافی¬السابق با حجت-الاسلام علیرضا فلاح و رضا فتوحی که از بزرگان هیئت محل بودند و از قضا فرهیخته نیز بودند آشنا بودم و در مورد سیر مطالعات تخصصی و غیرتخصصی با ایشان مشورت می¬نمودم. بدون شک آشنایی با سجاد صفارهرندی مهم¬ترین دلیل آشنایی من با فضای علوم اجتماعی غیراقتصادی بود. از این طریق بود که با امثال کچویان، پارسانیا، شجاعی¬زند و سعید زیباکلام بود. از نظر اساتید، بزرگانی چون عادل پیغامی، حسن سبحانی، تیمور رحمانی، فرشاد مؤمنی و مسعود درخشان نقش به¬سزایی در شکل¬گیری ذهن من داشته¬اند. خواندن کتابهای هیرشمن و همایون کاتوزیان را در ابتدای ورود به این رشته پیگیری می¬کردم. اما نمی¬توانم این قسمت را بدون نام بردن از شخصیتی با نام امیرحسین ترکش¬دوز به اتمام برسانم. یقیناً ایشان یکی از ۱۰ تنی هستند که به شدت مختصات اندیشه¬ی من را شکل داده¬اند. آشنایی با اقتصاد اسلامی، اندیشه مطهری و امام، ضرورت بازخوانی تاریخ انقلاب اسلامی و اصولا منطق تحلیل اچتماعی را به طور کامل از وی آموختم. در نهایت باید به نقش ویژه¬ی محسن یزدان¬پناه و منصور یسلیانی اشاره کنم که در اواخر دوره¬¬ی ارشد با ایشان آشنا شدم و شاید در صورت عدم آشنایی با آنها در حال حاضر در مسیر دیگری از اندیشه¬ورزی سر می¬کردم. در پایان لازم است به اهمیت اندیشه¬ی سیدجواد طباطبایی آشنا شوم که آشنایی با دیدگاه اثر زیادی در شکل¬گیری ذهن بنده در نسبت با تمدن اسلامی داشته است. شاید این کمی تلخ باشد که بنده از اساتید اقتصادی کمتر اثر گرفته¬ام.
۵٫ آموزش علم اقتصاد در دانشگاههای ایران (دانشگاه تهران) چه نقایصی دارد؟
اولاً باید دانست که پاسخ به این پرسش کار ساده¬ای نیست. به عبارت دیگر پاسخ به این سئوال سهل ممتنع است. در سالیان اخیر کلیشه¬هایی در این زمینه مطرح است که عمده¬ی مطرح¬کنندگان آن اساساً بیش از تفکر بر روی این مسائل آن را از دیگران شنیده¬اند.
ثانیاً به نظر من کسی می¬تواند به این سئوال پاسخ دهد که تجربه¬ی تحصیل در رشته¬ها، دانشگاه¬ها، کشورها و سبک¬های مختلف دانشگاهی را گذرانده باشد. مثلاً کسی که هم در ایران و در سبک فعلی و هم در هلند و در سبک فلسفی اراسموس و هم سبک تاریخی فرانسوی و… تحصیل کرده باشد می¬تواند به این سئوال پاسخ دهد و بنده از این تجربه محروم بوده¬ام.
اما از حیث کلی می¬توان قاطعانه حکم نمود که دموکراتیزاسیون مفاد آموزشی نه تنها عقلایی که اخلاقی نیز هست. بدیهی است که سیستم فعلی از این مزیت بی¬بهره است. سخن بر سر تمزیج رشته¬های متمایز علوم انسانی نیست، بلکه سخن بر سر این است که می¬توان رشته یا دانشگاه¬هایی با رویکردی یکسره متفاوت و متمایز را بنا نمود. این تجربه تا حدی در رشته¬های دیگر علوم انسانی در ایران و جهان عملی شده است اما رشته¬ی اقتصاد از این تنوع بی¬بهره است تا جایی که می¬توان به جرأت گفت تمایز رشته¬های مختلف اقتصادی در مقطع ارشد عملاً به چند واحد جزئی تقلیل یافته که به واسطه¬ی تمهید دروس اختیاری امکان امحای این تمایز نیز ممکن خواهد بود.
اما بی¬شک امکان تأسیس دانشگاه¬هایی با رویکرد متفاوت هنوز در هیچ رشته¬ای در ایران عملی نشده است. به نظر می¬رسد از حیث آینده¬اندیشی نیازمند تمهید ظهور چنین دانشگاه¬ها و مؤسساتی در کشور خواهیم بود.
در پایان می¬توان نقص¬های زیر را برای رشته¬ی اقتصاد در کشورمان برشمرد:
– کم¬رنگ بودن دروسی مثل اقتصاد ایران، تاریخ اندیشه¬ اقتصادی، توسعه¬ی اقتصادی، اقتصاد اسلامی و…
– فقدان دروسی مثل تاریخ اقتصاد ایران و جهان، جامعه¬شناسی اقتصادی، فلسفه علوم اجتماعی، روش-شناسی اقتصادی، تفکرات اقتصادی نخبگان کشور در ۱۰۰ سال اخیر، تفکر اجتماعی اندیشمندان مسلمان، جریان¬شناسی جریان¬های اندیشه¬ی اقتصادی در دهه¬های پیشین، اقتصاد بین¬رشته¬ای، ریشه-شناسی اقتصادی انقلاب¬های مشروطه و اسلامی، حقوق اقتصادی، نهادهای اقتصادی جمهوری اسلامی، اقتصاد مارکسیسم و…
– تقلیل مفاد دروسی مثل اقتصاد بین¬الملل به مفاد صوری و دوری از فضای واقعی اقتصاد بین¬الملل، تقلیل اقتصاد کلان به تئوری¬های محض و انتزاعی، تقلیل اقتصاد مدیریت به فرمول¬های غیرکاربردی و…
۶٫ به نظر شما علم اقتصاد قادر به حل مشکلات جامعه هست؟
همانطور که گفته شد اساساً از حیث فلسفه¬ی علوم اجتماعی سئوال¬های بسیاری در برابر این سئوال قابل طرح است:
– منظور از حل مشکلات جامعه در اینجا چیست؟
– آیا کسی می¬تواند حل شدن مشکلات جامعه را به پای علوم اجتماعیِ مستقر در دانشکده¬ها بنویسد؟ اگر فرضاً پاسخ من بدین سئوال مثبت باشد، شما چگونه می¬توانید پاسخ مرا بسنجید؟
– آیا در خارج از ایران و در مهد علوم اجتماعی مدرن، این علوم چه جایگاهی در حل مسائل داشته و دارند؟ مقالات متعددی درباره¬ی علل عدم پیش¬بینی بحران اخیر در جهان از سوی اقتصاددانان نوشته شده است؟ باید پرسید اقتصاددانان با تکیه بر چه ابزاری باید بتوانند به پیش¬بینی بحران¬های جهانی نائل شوند؟
از سویی باید بدین نکته اذعان کرد که مشکلات اصلا حل نمی¬شوند، بلکه از سطحی به سطح دیگر سوق می¬یابند. حتی همین تشخیص مسأله خود تابع پارادایم¬های نظری است، چه اینکه عده¬ای بیکاری را مسأله ندانسته¬اند و عده¬ای آن را علت¬العلل همه¬ی مشکلات پنداشته¬اند. از این منظر شاید سئوال فوق در بطن خود از دقت کافی برخوردار نیست.
اما از منظر دیگری می¬توان پاسخی برای این سئوال دست¬وپا کرد. مهم¬ترین خاصیت ورود مدرنیته و به تیع آن علوم مدرن به ایران این است که ساختارهای واقعی جامعه را که در دوره¬ی سنتی ظهور و بروز داشته است منهدم ساخته و ساختارهایی نوپدید را جایگزین ساختند. به این ترتیب در حوزه¬ی اقتصادی بانک¬های خصوصی، بانک مرکزی، بیمه¬ها، اداره¬ی مالیت¬ستانی، گمرکات مرزی و… در دوره¬ی معاصر همگی بر مبنای ساختارهای اروپایی تعبیه و یا بازسازی شدند. اما مهم¬تر از همه¬ی این ساختارها با آمدن نهادهایی از قبیل شهرنشینی گسترده¬مقیاس، حداکثرسازی نفع شخصی و به طور کلی تلقی دنیامدار از فعالیت اقتصادی به ایران منطق اجتماعی مردم ایران به طور نسبی با مدرنیته و علوم متعلق بدان بازسازی شده است. در اینجا می¬توان علوم مدرن را به علوم پزشکی جدید مشابهت داد. پزشکی جدید ابتدا تبیین خود را از بدن انسان تغییر داد و (این تغییر میسر نبود مگر با ظهور مفاهیمی جدید) سپس درصدد کنترل آن برآمد. این در حالی است که در حوزه علوم اجتماعی کار کمی پیچیده¬تر است. از این منظر برای کنترل این فضای اجتماعی که خود معلول مدرنیته تلقی می¬شود راهی نیست جز توسل به دامان علوم مدرن انسانی. البته بدیهی است که این تلقی تناقضی با بومی¬سازی و یا احیاناً اسلامی¬سازی علوم ندارد.
به نظر بنده نباید این انتظار در دانشجویان تقویت شود که منشأ اثر بودن این علوم را به نظاره بنشیند. برعکس باید این نگاه درانداخته شود که این علوم در موطن خود نیز از اثربخشی فوق تصوری برخوردار نیستند چه برسد به اینکه بخواهند در آب و هوایی دیگر اثرگذار باشند. در گام بعدی باید نقائص این علوم نمایان شود تا انتظار دانشجو تعدیل شده و حقیقت امور را بشناسد. درانداختن فضای احساسی در دانشگاه¬ها که با عقلانیت همراه نباشد نه تنها مشکلات کشور را حل نمی¬کند که معضلات آن را دوچندان می¬نماید.
۷٫ به سیلابس دروس اقتصاد به نظر شما چه چیزی باید اضافه شود و چرا؟
به نظر من در لیسانس باید گرایش¬ها کمی متنوع شوند. تأسیس رشته¬ای با فحوای تاریخی یقیناً پیشرفت بزرگی محسوب خواهد شد. بدیهی است گستره¬ی تاریخ در دوره¬ی لیسانس در این رشته باید گسترده باشد تا در دوره¬ی ارشد و دکتری بتوان از دامنه¬ی آن کاست. اما چون نمی¬خواهم از سئوال فراتر روم باید عرض کنم که به نظر بنده دورسی مثل تاریخ عقاید قابلیت افزایش تا ۶ واحد تا ۹ واحد، تاریخ اقتصادی ۳ واحد، فلسفه¬ی علوم اجتماعی ۳ واحد، روش¬شناسی ۳ واحد، فلسفه¬ی اقتصاد ۳ واحد، مقدماتی در علم سیاست ۳ واحد، مقدماتی در جامعه¬شناسی ۳ واحد، اقتصاد و حقوق ۳ واحد، نهادگرایی ۳ واحد، کلاسیک¬خوانی ۳ تا ۶ واحد که در آن دو یا سه کتاب کلاسیک اقتصادی مرور شود، اقتصاد جهان ۳ واحد
۸٫ فضای علمی جناحی دانشگاه چگونه بوده است و چه تاثیری بر دانشجو داشته است؟
در سال ۱۳۸۴ متناسب با ظهور دولت نهم فضای دانشگاه¬ها مخصوصاً در اوایل کار به شدت آرمان¬گرایانه و انقلابی شده بود. طبیعی است که در ابتدا هم تشکل بسیج و هم انجمن تلاش زیادی برای جذب من و دوستانم داشتند که ما در نهایت وارد بسیج دانشجویی شدیم. فضایهای دیگری مانند جنبش عدالتخواه نیز همزمان خودنمایی می¬کردند. به نظر من فضای سیاسی دانشگاه به تبع فضای سیاسی جامعه بالا و پایین می¬شود. نتیجه¬ی این حرف این است که وقتی در جامعه فضا تند شود، نمی¬توان انتظار فضایی آرام را در دانشگاه داشت. طبیعی است در مواقع تندی دانشجویان مخصوصاً عدالت¬طلب و حقیقت¬جو دچار آسیب¬های فراوانی می¬شوند که یکی از تبعات آن سرخوردگی از ادامه¬ی تحصیل و نقش¬آفرینی اجتماعی است.

۹٫ اگر دوباره به ماقبل لیسانس برگردید رشته اقتصاد را انتخاب می کنید؟
با تفاسیری که قبلاً عرض کردم پاسخم به این سئوال مثبت است.
۱۰٫ تجربه های دانشجویی در زمان مسئولیت و کل زمان تحصیل؟
بنده در سال ۸۴ با قبول مسئولیت برد بسیج دانشجویی وارد بسیج شدم. همزمان کلاس¬هایی تحت عنوان نهادگرایی به کمک آقای نصیری اقدم برگزار می¬کردیم. در پایان سال اول تحصیلی به دوره¬ی والعصر رفتم که بسیار مفید فایده بود. در تابستان سال ۱۳۸۵ به روزنامه آتیه به سردبیری وجید جلیلی رفتم که البته نتوانستم در فضای هیئتی آن دوام بیاورم. در سال ۱۳۸۵ معاون علمی بسیج دانشجویی دانشکده شدم و همزمان رفت¬وآمد زیادی به مرکز بسیج دانشجویی دانشگاه تهران داشتم. یادم هست که بعد از نوشتن نقدنامه¬ای بر عملکرد علمی بسیج، آقای رمضانی مسئول بسیج دانشگاه من را عضو شورای علمی کردند و عملاً با این کار من را خلع سلاح کردند. این شورا را آقایان شاه¬آبادی و حسین¬زاده دایر نموده بودند. در سال ۱۳۸۶ مسئول بسیج دانشکده اقتصاد شدم و در ابتدا تحرک فوق تصوری داشتم اما واحد خواهران به مثابه مهم¬ترین مانع از این تحرکات جلوگیری می¬نمود. در اواخر پاییز بود که فهمیدم نمی¬توانم در فضای رخوت¬آمیز بسیج دانشکده دوام بیاورم و استعفا دادم. البته در این سال در شورای تبیین بسیج دانشگاه نیز عضو بودم و همواره تندروی دوستانم در این شورا جلوی چشمان من است. یادم هست در یکی از قضایا از سلاح نفت صحبت می¬کردند در حالی که نمی¬دانستند عدم صادرات نفت ما بازار نفت را جز در ایامی کوتاه متلاطم نخواهد ساخت. در پایان این سال بود که بزرگانم به من پیشنهاد ازدواج دادند و من با خود عهد کردم که در پایان خرداد ۱۳۸۷ با توجه به نزدیکی ایام کنکور ارشد عقد کنم و همین¬طور شد. در این سال مشغول درس خواندن برای کنکور و جمع¬آوری هزینه¬های ازدواج بودم. بعد از کنکور در سمت معاون آموزشی دانشگاه به آقای مقامفر کمک کردم و اردوی تشکیلاتی ماقبل انتخابات را برگزار کردیم. البته در کل سال ۱۳۸۶ و ۱۳۸۷ در مرکز راهبردی همشهری از طریق آقای اژدری مشغول بودم.
از سال ۱۳۸۸ به بعد بنده در اکثر مراکز پژوهشی و سیاست¬گذاری کشور بوده¬ام و تجربه¬ی خوبی کسب کرده¬ام. بیان این تجارب خود نیازمند فرصتی دیگر است. مهم¬ترین چیزی که می¬توانم بگویم این است که توسعه و پیشرفت کشور جز از طریق شکل¬گیری نهادهایی از پایین به بالا که همزمان سعی می¬کنند به مثابه راهبردی از بالا به پایین عمل کنند، میسر نخواهد شد. این نهادهای پایین به بالا که ذاتاً مردمی هستند باید از منطق عمل حداکثرسازی سود اقتصادی گذر کنند.

    تا کنون نظری ثبت نگردیده است.

http://